افشین حُر

ماه اردیبهشت آمده است
تکه ای از بهشت آمده است

 

آسمان آبی و هوا چه تمیز
نه غباری، نه خاک و دود غلیظ

 

باغ و بستان قشنگ تر شده است
بلبلی مرغک سحر شده است

 

“پارک گفتگو” که در گیشاست،
مرکز جشنواره ی گلهاست

 

شهرداری همیشه در این ماه
پارک را می کند نمایشگاه

 

شاخه گل های خوشگل و خوش بو
با گیاهان سبز از هر سو

 

چه قشنگ و ظریف چیده شده
باسلیقه، ردیف چیده شده

 

زنبق و کوکب و رز صحرا
“شیشه شور” و سرخس و پاچیرا

 

“حسن یوسف” درون گلدان است
“بید مجنون” کنار ایوان است

 

لاله، گیاه رُژِ لب، خَردُم

گونه های عجیب: آدنیوم

 

آن طرف، پشت حوض و فواره

هست “موسی درون گهواره”

 

می فروشند بذر شبدر را

یا “زبانِ مادرِ شوهر” را

 

آن گیاهان که چنگکی دارند
زیرگونه ی گوشت خوارانند

 

آکواریومی شگفت آور
قیمت اش غیر قابل باور

 

نرخ گلهای بی نظیر هلند
کرده از کله ی تو دود بلند

 

عده ای چانه می زنند مدام
چند تا خانواده با اقوام،

 

ظاهراً پیک نیک آمده اند
چونکه با شیشلیک آمده اند

 

خانمی می مکد چرا انگشت؟
چون زده کاکتوس را انگشت

 

تا در اینجا بساط گل پهن است
دلبری ها رواج این صحن است

 

عده ای مثل من موبایل بدست
غافل از گل، به عکس آن سرمست

 

جای آنکه به گل نگاه کنیم
وقت خود را صرف گیاه کنیم

 

در پی فیگور و نمایی شیک

با “فلاش” و “فوکوس” و “شات” و “کلیک”

 

داخل دست و پای یکدیگر
یا که با سوژه های یکدیگر

 

عکس خود جاودانه می سازیم
صحنه ی عاشقانه می سازیم

 

گفت رندی: شنیده ای آیا
پندهای خوب سعدی را؟:

 

“به چه کار آیدت ز گل طبقی؟”*
دسته ای گل میان زر ورقی ؟

 

“گل همین پنج روز و شش باشد”*
عکس سلفی همیشه خوش باشد

*دو مصرع از سعدی