کافه ترانزیت (۱۳۸۳) فیلمی ایرانی با کارگردانی کامبوزیا پرتوی است. این فیلم پس از فیلم های ماهی (1367) ، گلنار (1367) ، گربه آوازه خوان (1369) ، بازی بزرگان (1371) ، دو خواهر (1373) ، ننه لالا و فرزندانش (1375) ، هفتمین فیلم بلند کامبوزیا پرتوی ((۱۸ اسفند ۱۳۳۴ – ۴ آذر ۱۳۹۹)) است که بر پرده سینما اکران شد .کافه ترانزیت محصول سال ۲۰۰۵ به طور مشترک در کشورهای ایران، فرانسه و ترکیه ساخته شده است. پرویز پرستویی و فرشته صدرعرفایی بازیگران اصلی این فیلم هستند. این فیلم نماینده ایران برای جوایز اسکار در سال ۲۰۰۷ بود.

 

تماشا کنید

سکانس برتر کافه ترانزیت

به انتخاب پلاک۵۲

*توجه : اگر این فیلم را هنوز تماشا نکرده اید،

مطالعه ادامه این مطلب خطر اسپویل و لو رفتن داستان را برای شما به همراه دارد:

در کافه ترانزیت چه می گذرد؟

شوهر ریحان می میرد. ناصر، برادر شوهرش که به نظر می رسد دلبسته ریحان است، به حمایت خانواده برادر درگذشته اش می آید و می خواهد زیر پر و بال ریحان و دو دخترش را بگیرد، اما به شرط ازدواج با او. ریحان زیر بار نمی رود و قصد می کند به تنهایی بار زندگی را بر دوش کشد. پس قهوه خانه متروک شوهرش را دوباره راه اندازی می کند.

 

جدا از این که این کار، نوعی مقابله با تقاضای ازدواج ناصر به حساب می آید، از طرف خانواده شوهر نیز متهم به آبروریزی می شود.آنها با ریحان درمی افتند و مدام مزاحم و سد راه او می شوند. از طرفی به لطف فضای صمیمی کافه و ذوق آشپزی خانگی ریحان، کار و بار کافه رونق می گیرد. در میان مشتریان، دختری روس که آواره جاده های مرزی است به او پناه می آورد و مردی یونانی با دیدن ریحان و چشیدن دستپختش، دل به او می بندد.در نهایت ناصر فشار را بیشتر می کند و کافه تعطیل می شود؛ هرچند در عشق و تصاحب ریحان ناکام می ماند.



تماشا کنید : سکانس های برتر سینما | ماهی ها عاشق می شوند (IMDb : 6.9 / 10)

پلان اول : پرتوی، فیلمنامه نویس

قابل تصور است که بارزترین امتیاز کافه ترانزیت، نگارش است. طرحی که طی سالیان در محفوظات کامبوزیا پرتوی حفظ می شود و راضی نمی شود این دردانه خود را به دیگری بسپارد. پس در گذر ایام و یافت شدن انواع مشتریان، هر بار چنان آب و رنگ طرح نخستین دگرگون می شود که نتیجه غایی، شاید با هیچ ترفند کارآگاهی، از مولود ابتدایی قابل شناسایی نباشد. قالب کلی قصه در طرح نهایی، هم از رسم و سنتی مانده، هم از یکی از مادر قصه ها می آید:

مردی می میرد و زن تنها می ماند و برادر شوهر می خواهد زن را تصاحب کند و عناد و مخالفت زن و … قالبی که دیگر کلاسیک شده است. با این حال در روایت و پرداخت فیلمنامه طرحی نو درانداخته می شود. روایت می شکند و به نوعی غیرخطی می شود.

قصه، هم واگویه چند مهمان خارجی کافه از ریحان است؛ زنی که به قول پرتوی قرار است در گستره ای فراتر از ایران پراکنده شود، هم حکایت برادر شوهرش، ناصر، چه در روایت دادگاه و چه در ناگفته های روایت نشده اش؛ حتی به رغم حذف فصل پایانی؛ تنهایی ناصر. زاویه دیدی مدرن و چند وجهی از چند سوم شخص.از سویی دیگر، جنس سخن در دهان هر شخصیت و بازیگر، مخصوص خود اوست و در دهان دیگری نمی گنجد. عموماً گفتگوها ساده و به اندازه است؛ چنان که واژه پردازیهای نویسنده، بی هیچ تظاهری، مستور می ماند.



فیلم تیاتر ۱۲ را رایگان تماشا کنید


در فصلهای آغازین، ایجاز در کلام به حد اعلا رعایت می شود. با این همه، انگار کل ماجرا کشش لازم برای پرکردن زمان فیلم را ندارد، پس نویسنده ـ کارگردان به ناچار از ایجاز دلنشین آغازین عدول می کند و دست کم در تعریف قصه، گاه به اضافه گویی روی می آورد.

به عنوان مثال، در شروع قصه و فصل خواستگاری، با حداقل کلام، ماجرا فهمانده می شود. دست آخر در حضور زن ناصر، یکی می گوید: “زلیخا خودش هم راضی است”. و کل ماجرا منتقل می شود: ناصر علیرغم اینکه زن دارد، به خواستگاری ریحان آمده، در حالی که زنش هم (بدیهی است به زور و اجبار) راضی است.

اما در دنباله قصه، باز چند بار به ماجرا و رضایت اجباری زلیخا ارجاع می شود.وقتی مفهومی در بیتی کامل است، نیازی نیست قصیده ای را خرج آن کنیم. با این همه، به مدد تسلط پرتوی در پرداخت فیلمنامه، درام تا انتها با قدرت ادامه می یابد. اگر فیلمنامه کافه ترانزیت انتشار یابد، خود می تواند کلاس مطلوبی برای پویندگان نگارش فیلم باشد.

مرحوم کامبوزیا پرتوی

پلان دوم : پرتوی، کارگردان

کارگردانی پرتوی ساده، ولی نه ساده انگارانه است. اگر قابها چندان ممتاز نمی نماید، در عوض بازی درون قاب تابع اصولی فکرشده است.از ویژگیهای اجرا، که البته قابل تصور است که در دکوپاژهای نوشته شده پرتوی در فیلمنامه نیز آمده باشد، استفاده فراوان ازصدای off (خارج از قاب) است. آن چه که این عامل را مطلوب جلوه می دهد این است که به رخ کشیده نمی شود و تنها در توجه فنی به فیلم برملا می شود. اساساً از امتیازات کار پرتوی این است که حضور کارگردان در طول اثر پوشیده می ماند. استفاده از صدای off کاملاً از تفکر کارگردان برمی خیزد که، وقتی صدا خود مابه ازاء تصویری در ذهن تماشاگر دارد، لازم است که تصویر همراه آن حالا چیز دیگری باشد و بار تازه ای به اثر اضافه کند.در عین حال، با آن که شخصیت عمومی ریحان به خوبی پرداخته شده است، برای تأکید بر زحمتکش و ستمدیده بودن ریحان، انگار حتماً می بایست صحنه ناموجهی از گِل لگد کردن و مالیدن ریحان نیز به نمایش درآید.

البته که دستها و پاهای ظریف زنانه و دخترانه ای که با خشونت گِل درگیر است و گلوله های بزرگی را مردانه بر دیوار می نشاند، تأثرانگیز است، با این حال، با وجود گرافیک بصری جذاب، این فصل با کل اثر بی ارتباط می نماید.

چنان که روایت سوزناک “سویتا” از سرگذشت غم انگیز خود نیز، کارکردی جز جلب ترحم و بازی با احساسات رقیق تماشاگر ندارد.از طرفی، آن چه که موجب رونق کافه ریحان می شود، غذاهای خانگی و حس ناپیدا، ولی جاری زنانه در کافه است. اما بیش از آن که آن را در حس و حال و فضاسازی اثر ببینیم، در گفتگوها درمی یابیم. در چنین نقاطی است که قوت نگارش بیش از پرداخت اجرایی اثر رخ می نماید.




دور شدن پرتوی از کودکان

پرتوی، فیلمسازی است که همچون بسیاری از همقطاران خود مانند عباس کیارستمی، مجید مجیدی، مرضیه برومند، کیومرث پوراحمد، ابراهیم فروزش … اعتبار خود را از سینمای کودک گرفته، ولی حالا بزرگ شده و از دنیای کودکان فاصله گرفته است. با این همه، همچون برخی از آنها هنوز زبان کودکانه آثارش را حفظ کرده و الفبای فیلمسازی اش از آن نوع می آید.شاید هم از این روست که گاه از ایجاز فیلم عدول می کند و توضیحات خود را مکرر می کند. و چنین است که با وجود ظرافت پرداخت و پیچیدگی مفاهیم، قصه اش روان و ساده و صریح تعریف می شود.

نظری بر ارکان فیلم

مرد یونانی، در لحظه ای نامنتظر به ریحان نزدیک می شود و با فارسی دست و پاشکسته ای می گوید: “من تو را دوست دارم.” ریحان به او چشم می دوزد، با نگاهی مرکب از حیرت، خشم و غیرت، دلسوزی، حیا و … عشق. بی تظاهر و اغراقی. چیزی که با هدایت دقیق ناخودآگاه، در آنی تکرارناپذیر در بازیگر شکفته می شود. چنین لحظاتی بازی ظریف و کنترل شده فرشته صدرعرفایی را شایسته توجه کارشناسان کرده است. هرچند با پرهیز از درشت نمایی و تظاهر، بازی صدرعرفایی روندی واقع گرایانه و مستند یافته است، با این همه در نهایت کار بازیگری، خط سراسری نقش، در پاره ای نقاط دچار گسستگی، و درنتیجه فراز و فرود می شود. به نظر می رسد پیوسته بودن نقشهایی که در پس سیما، در عمق جریان می یابد، در سینمای ایران دست نیافتنی است.طراحی چشم نواز و دلنشین، و در عین حال واقع گرایانه فرهاد فارسی از دیگر امتیازات فیلم است. او به درستی از موقعیت و جغرافیا و ابزار در اختیارش، استفاده بهینه و موجه می کند و تا حد زیادی با اندیشه و شیوه کلی فیلم همراه می شود.در آثاری چون کافه ترانزیت، همراهی و هماهنگی تمام عوامل با اندیشه کارگردان، بیش از پیش ضروری به نظر می رسد. با این همه، دستیابی به چنین هماهنگی در عمل، بسیار دشوار و دور از دسترس است. ظاهراً روشهای نوظهور ارتقاء کیفیت صدا در سینمای ایران، که مطلوب بازارها و فستیوالهای جهانی است، هنوز برای صدابرداران و تدوینگران صدا نامأنوس و محل مشق است. از این منظر، پرداخت کلی صدا و توزیع آن در باندهای مختلف و حفظ واقع گرایی، هنوز به مرحله پختگی نرسیده است.

نماهای گمشده در کافه ترانزیت

هرچند شاید فیلم موجود، منظور سازنده را به طور مطلوب منتقل می کند، با این همه رد و اثر قیچی ممیز در فیلم آشکار است و حس جاری و پیوسته فیلم را در پاره ای لحظات تحت تأثیر قرار داده است؛ تأثیری که شاید بتوان در حسرتهای نویسنده ـ کارگردان اثر دریافت.