در ماه گذشته، مرز مهم ترین واژه ای بود که در سرزمینمان سر زبانها افتاده بود. خطی فرضی برای جدا کردن سرنوشت ملتها از هم. چیزی که هم مهم است و هم مهم نیست. خطی که ماندن در یک سوی یا عبور و گذشتن از آن و رفتن به دیگر سوی، آینده هر کس و نسلهای پس از او را رقم می زند. برای همین ما هم گفتیم در این شماره کمی با هم مرز بازی کنیم.


به این طنز از زبان شهرام شهیدی گوش کنید


یک:

یکی از مهم ترین ویژگی های مقامات این است که دستشان طلا است. یا نه بهتر است بگویم دستشان به هرچه بخورد آن چیز مثل نرخ طلا بالا و پایین می شود. روی همین اصل شما هر مرزی را هم در هر جا به مقامات مسئول تحویل بدهید ظرف پنج سال از آن مرز یک بحران می سازند.



دو:

مرز چند نوع است. زمینی، هوایی و دریایی. برخی کشورها هستند که شهروندانشان برای گذشتن از هر یک از این خطوط سه گانه زمینی، هوایی و دریایی باید عوارض خروج بپردازند. خیلی نوآوری می خواهد که شما یک خط فرضی بکشید روی آسمان و از عبور نفرات از آن خط، کسب درآمد کنید.

سه:

با توجه به چینش و نوع همسایگان ما و وجود واژه ای مانند خاورمیانه، سرزمینمان اغلب در طول سال با مشکلات مرزی دست به گریبان است اما معمولا در اسفندماه کمترین مشکل را در مرزهایمان داریم. می دانید چرا؟ چون اسفند اغلب ۲۹ روز است! نه سی روز.

برای مطالعه شما:

مردان بومرنگی

شراکت معاونت حیا در بخش ادبیات و سینمای ارشاد با بزرگترین تولیدکننده دستمال توالت در جهان

چهار:

کمترین مشکل ما با مرز مربوط به همسایگانمان است. خوب که فکرش را می‌کنیم، می بینیم کشور ما بیشتر با مشکل خروج از مرز روبه‌روست. خروج ارز و سرمایه، خروج و فرارمغزها، خروج آب‌های رودخانه‌های مرزی، خروج بدهکاران و کلاهبرداران بانکی و…


گپ و گفت با بابک کریمی ( فرزند مرجوم نصرت کریمی ) در رم ( تماشا کنید)


پنج:

وضعیت مرزی ما آدم را یاد یک جوک می اندازد. می گویند یک نفر داشت غرق می شد و با صدای بلند فریاد می زد  Help Help . یک نفر از آن جا رد می شد . به او که در آب دست و پا می زد گفت: بهتر نبود به جای یاد گرفتن زبان انگلیسی، شنا یاد می گرفتی؟ حالا حکایت ما است.

شش:

رفتارهای یکی از همسایگان شمالی ایران در ماه گذشته و اعتراض ایران و متهم کردن آن کشور به انجام رفتارهای غیر دوستانه و مغایر حق همسایگی مرا یاد لطیفه دیگری انداخت. می گویند روزی یک نفر به همسایه اش گفت باباجان چرا الکی انکار می کنی؟ اقلا هفت نفر از همسایگان ما دیده اند که تو از دیوار خانه ما بالا رفته ای؟

همسایه هم جواب داد:

 اگر به دیدن و ندیدن است من هم می گویم کل مردم شهر به جز این هفت نفر ندیده اند که من از دیوار خانه ات بالا رفته باشم.. بنابراین بی گناهم .