در این کمدی خوشمزه از آدم‌های غذادوست، یک زوج جذاب (آنیا تیلور – جوی و نیکلاس هولت) برای صرف غذا در رستورانی منحصربه‌فرد و با سبک “از مزرعه به سفره”، با قایقی تفریحی به جزیره‌ای دورافتاده سفر می‌‌کنند. سرآشپز رستوران (رالف فاینس) منوی خارق‌العاده‌ای برایشان آماده کرده و سورپرایزهایی در آن قرار داده است که هم هوشمندانه و هم ترسناک هستند. نگران نباشید. آن‌قدر می‌خندید که دل‌درد می‌گیرید.

  • تاریخ اکران: 18 نوامبر 2022
  • کارگردان: مارک مایلود
  • نویسنده: سث ریس، ویل تریسی
  • توزیع‌کننده: سرچ لایت پیکچرز
  • بازیگران: آنیا تیلور-جوی، نیکلاس هولت، رالف فاینس، هانگ چائو، جان لگویزمائو، جانت مک‌تیر، جودیت لایت
  • فیلمبرداری: پیتر دمینگ
  • تدوین: کریستوفر تلفسن
  • موسیقی: کالین استسون

“منو” لذت‌های زیادی را برایتان به ارمغان می‌آورد؛ از کارگردان فیلم مایک مایلود گرفته که کارگردانی 13 قسمت از یکی از بهترین سریال‌های تلویزیونی یعنی جانشینی را بر عهده داشته است، تا فیلمنامه ست رایس و ویل تریسی که حسابی اشتهایتان را برای دیدن ادامه فیلم تحریک می‌کند.

 

*توجه : اگر این فیلم را هنوز تماشا نکرده اید،

مطالعه ادامه این مطلب خطر اسپویل و لو رفتن داستان را برای شما به همراه دارد:

در این “منوی” کمدی – ترسناک رمز و رازهای زیادی را خواهید دید؛ کوچک‌ترینش این است که آیا مایلود اصلاً از غذاهای دلپذیر و پیچیده خوشش می‌آید یا نه. فیلم پر از مقادیر کم و خوشمزه غذاست اما بازیگرانش غذادوستانی هستند که بر اساس فیلمنامه حتی لیاقت زنده بودن هم ندارند، چه برسد به خوردن چیزهای باکلاس.

خب پس هدف از نشان دادن این‌همه غذای خوشمزه چیست وقتی که قرار است فیلم ما را برای خواستنشان شدیداً مورد قضاوت قرار دهد؟ به نظر می‌رسد بزرگترین هدف، مسخره کردن ما باشد، طرفداران هنر. ما مصرف‌کننده‌‌ایم، طرفداریم و یقیناً لیاقت این حجم از استعداد و فداکاری عمیق افرادی که برایمان خدمتی انجام می‌دهند را نداریم. “منو” شاید کمدی سیاه و خشونت به‌یادماندنی سرو کند؛ اما غذای ویژۀ روز من و شما هستیم؛ در قابلمه در حال جوشیدنیم، غافل از اینکه چقدر کامل در حال پختنمان هستند.

هاثورن برای آدم‌‌هایی که با خوردن و نوشیدن عشق می‌کنند مکانی رویایی است. برای سرو غذا در این رستوران باید از چند ماه قبل میز رزو کنید و هر نفر هم باید 1250 دلار غذا سفارش دهد. صاحب آن سرآشپز معروف و سخت‌گیر، اسلوویک (رالف فاینس) است و در جزیره‌ای دورافتاده حوالی شمال غربی اقیانوس آرام قرار دارد. منوی رستوران هر فصل بر اساس هوس‌های صاحب و جغرافیای محیطش عوض می‌شود. فقط 12 نفر می‌توانند در آن غذا بخورند. ورود تلفن همراه ممنوع است و افراد تنها را قبول نمی‌کنند.

مشوق‌های آگوست اسکوفیه، مخترع سیستم اتحادی که امروزه پاسخ چگونگی اداره شدن آشپزخانه‌های بزرگ است، آزار و اذیت و میدان جنگ بودند. در دوران نوجوانی و زمانی که برای عمویش کارآموزی می‌کرد، شاهد بدرفتاری‌های زیادی از سمت او بود و زمانی که به عنوان سربازی بیست و چند ساله داوطلبانه به جنگ رفت، در ساختارهای نظامی پتانسیلی برای وارد کردن نظم، تمیزی و سلسله مراتب به آشپزخانه یافت. اما آن بدرفتاری‌ها فاصله چندانی از او نگرفته و تبدیل به حرفه‌ای شدند که اسکوفیه آن را به نوعی هنر بدل کرد که تاکیدش بر اطاعت و نظم بود. وقتی سریال خرس – که داستان گروهی از کارکنان رستوران را روایت می‌کند که سعی دارند با وجود الگوهای ناسالم راهی برای بهتر انجام دادن کارهایشان پیدا کنند – در ماه ژوئن پخش شد، به اندازه میم‌های “بله سرآشپز” که بعدش درست شد تن کارکنان سابق و حال این صنعت را هم به لرزه درآورد و آنها را یاد تجربیات دردناکشان انداخت.

تماشا کنید :

سکانس های برتر سینما | سرآشپز (IMDb : 7.3 / 10)

کارکنان آشپزخانه “منو”، اثر خوشمزه‌ یکی از کارگردانان سریال جانشینی یعنی مارک مایلود هم فریاد بله سرآشپز سر داده و این کار را با جدیت و حالت روی مخ سربازها انجام می‌دهند؛ اما هاثورن واقعاً در منطقه جنگی قرار ندارد.

ولی خب به هر حال در این رستوران تخیلی که در یک شب تنها 12 نفر را پذیرا شده و حداقل سفارش هر فرد 1250 دلار است، کارکنان به این عقیده رسانده شده‌اند که کاری که انجام می‌دهند ارزش فدا کردن همه چیز را دارد و زندگی‌شان را وقف کار خدماتی فرساینده کرده‌اند. رالف فاینس با چشمانی غمگین و شخصیتی ترسناک نقش سرآشپز ستاره فیلم، جولیان اسلوویک را بازی می‌کند که برای کارکنانش هم نقش نگهبان زندان را دارد و هم در شبی به خصوص در رستوران منحصربه‌فردش راهنمایی‌شان می‌کند. فاینس بازیگر ماهری است و پوزخند ریزی دارد که در اینجا خیلی خوب از آن استفاده کرده است.

آنیا تیلور – جوی

درباره کسانی که در این رستوران غذا می‌خورند: چند تا دوست داریم؛ (آرتورو کاسترو، مارک سنت سیر، راب یانگ) که بیشتر به دنبال جایگاهی که رزرو کردن برایشان به همراه دارد هستند تا خود تجربه‌‌ای که قرار است داشته باشند. سلبریتی داریم؛ یک منتقد غذای خودشیفته (جانت مک‌تیر) و ویراستارش (پل ادلستین) و یک ستاره سینما (جان لگویزامو) به همراه دستیارش (ایمی کاره‌رو). بعد هم نوبت به مشتریان پولدار و همیشگی می‌رسد (رید برنی و جودیت لایت) و همین‌طور غذادوست خندان تایلر (نیکلاس هولت) که دوست‌دخترش مارگو (آنیا تیلور – جوی) قهرمان فیلم و تنها مهمان ناخوانده است – لیست مهمانان هم مثل لیست غذاها بسیار دقیق نوشته می‌شوند. تایلر ابرطرفدار غذاست و گاهی حرف‌هایی مثل “سرآشپزها با مواد خامِ خود زندگی و مرگ کار می‌کنند” از دهانش درمی‌آید و شدیداً از بی‌تفاوتی مارگو به غذا و داستانی که در کنارش بازگو می‌کند عصبانی می‌شود، گرچه واقعاً نمی‌توان به این دختر حق نداد. هاثورن در جزیره‌ای کوچک قرار گرفته است که از خشکی فاصله زیادی ندارد. این رستوران حال و هوایی مثل مهمانخانه ویلو در لومی آیلند و همچنین نوما در کوپنهاگ دارد. اما غذاها که توسط سرآشپز واقعی دومینیک کرن طراحی شده‌اند، سریعاً ذاتی عجیب به خود می‌گیرند؛ پیش‌غذایی پیچیده که راه را برای یک “غذای نانی بدون نان” باز می‌کند که در اصل از یکسری دیپ تشکیل شده و بعد هم همه چیز مخوف‌تر می‌شود.

خوشمزه‌ترین غذا، غذای چرب و روان است؛ اما آنچه “منو” را از دیگر آثار اخیر و مشابهش در زمینه فراکاپیتالیسم متمایز می‌کند این است که آن‌قدر روان نیست که حس کنید به راحتی از فرآیند بیرون آمده‌اید. در عوض، این احساس خفه‌کننده را به وجود می‌آورد که هیچ راهی برای فرار از یک مجموعه محکوم به فنا وجود ندارد.



فروپاشی جولیان به همان اندازه که مدیون امور شخصی و جزئی است، مدیون امور سیستمی نیز هست و او و همراهانش – و در بینشان یک سرپیشخدمت دقیق (هانگ چائو) و سرآشپزهایی با بازی آدام آلدرکس و کریستینا بروکاتو – حتی زمانی که رفتارشان به سمت افراط می‌رود نیز احساس ترحم مخاطب را برمی‌انگیزند. مایلود هم با تبدیل محوطه هاثورن به یک تله، از موقعیت مکانی محدود خود بیشترین استفاده را کرده است. خشمی که در قلب “منو” جریان دارد، معطوف به ادغام غیرممکن هنر و تجارت است، معطوف به اینکه به ما یاد داده‌اند که موفقیت در اولی نیازمند حمایت دومی است، حتی اگر به معنای ایجاد سازش‌های بسیار سختی باشد که لذت را از آن می‌گیرد که در اینجا، لذتِ صریح از غذاست. فیلم با این احساس که راهی برای خروج از این معامله وجود ندارد همدردی می‌کند؛ اما قدردان ظالمانه بودن سناریوی آخرالزمانی خود نیز هست. از این گذشته، همیشه می‌توانید بیخیال شوید و از اتاق بیرون بروید – با این فرض که اجازه‌اش را دارید.

فاینس از نقش خود لذت می‌برد. او در اینجا شبیه مجری یک برنامه آشپزی شده که از مشتریانی که حاضرند نفری 1250 دلار بدهند تا غذاهای متظاهرانه او را تست کنند خوشش می‌آید. صبر کنید تا نوبت به تست “بشقاب نان بدون‌نان” برسد.

هولت نقش تایلر را بازی می‌کند؛ یکی از طرفداران سرآشپز که به دوست‌دختر جذابش مارگو (آنیا تیلور – جوی) توجه زیادی نشان نداده و در عوض بر غذاهایی که سرآشپز برای گروه منتخبِ 12 نفره آماده کرده است تمرکز دارد. به گفته او: “یکبار سرآشپز را مشغول سرو یک گوش ماهی خام دیدم که ماهیچه‌‌اش انقباضات آخرش را می‌کرد.” اوق!

آنیا تیلور – جوی در این فیلم نقش مارگو را ایفا می‌کند، زنی منطقی و جدی که برای شام با تایلر (نیکلاس هولت که در این نقطه از حرفه‌اش بسیار شبیه پیتر لور شده است) بیرون آمده است. این دو به جزیره دورافتاده‌ای سفر کرده‌اند که در آن سرآشپز اسطوره‌ای، اسلوویک (رالف فاینس)، برای آدم‌های باکلاس غذاهای باکلاس سرو می‌کند؛ مثلاً یک منتقد غذای پرافاده (جنت مک‌تیر)، چاپلوس روی مخش (پاول ادلستین) و یک ستارۀ رو به افول سینما (جان لگویزامو).

مارگو، مهمان دقیقه نودی رستوران، نماینده خیلی خوبی برای مخاطبان است. وقتی ترنت برای لمس دهانی گل میخک هیجان‌زده می‌شود، ما هم مثل مارگو به او چشم‌غره می‌رویم و وقتی به او هشدار می‌دهد که “دیگر هیچ‌وقت عبارت لمس دهانی را تکرار نکند”، دلت می‌خواهد برایش دست بزنی.

چجور آدمی می‌خواهد – یا درست‌تر بگویم – می‌تواند در چنین رستوران مجللی غذا بخورد؟ البته که خرپول‌ها – آدم‌های خودخواه و دیومانندی که ذره‌ای حسن‌نیت ندارند. “منو” از اشتباهات احمقانه اینجور شخصیت‌ها تغذیه کرده و از تحقیرشان لذت می‌برد. این فیلم کمدی سیاه و انتقام‌جویانه‌ای است که نگرانی‌های طبقاتی را مورد بررسی قرار داده (مضمون محبوب سینما در این اواخر) و از فرصت‌هایی که برای لخت کردن امپراتور فراهم می‌شود لذت می‌برد و اگرچه این لزوماً شگفت‌انگیزترین تفسیر اجتماعی را به دست نمی‌دهد؛ اما تماشای فیلم قطعاً سرگرم‌کننده خواهد بود.

این موضوع در مورد نگاه خوفناک مارگو به یکی از پیشخدمت‌های مخصوص شراب هم صدق می‌کند که توضیح می‌دهد چگونه یک پینو نوآر 2013 را از ظرفش خالی می‌کند تا با چاشنی آلبالو، تنباکو و – اینو داشته باش – “حس ضعیفی از تنهایی و پشیمانی” آن را از خواب بیدار کند.

بی‌مزه شد؟ شاید. اما دنیای غذا مستحق نقدهای کمدی است که به آن وارد می‌شود؛ نه فقط آن یک درصد قدرتمند و برگزیده‌ای که کیفیت را با قیمت توصیف می‌کنند، بلکه آشپزهای معروفی که آشپزی را به نمایشی عجیب و غریب تبدیل کرده‌اند.

“منو” حول منوی هاثورن ساخته شده و زبان تصویری و گیرای فیلم در غذاها منعکس شده است که هر کدام با کارت‌های کوچک و به شکلی کمدی معرفی شده‌اند. السا پس از نشان دادن رستوران به مهمانان آنها را به سالن پذیرایی اصلی – آشپزخانه‌ای باز و مجلل – هدایت می‌کند. در طراحی تولید دقیق و تمیز ایثن تابمن رنگ‌های خاکستری و آبی سرد بر قالب رنگی فیلم چیره شده‌اند. رنگ نارنجی که از شعله‌های شومینه و آشپزخانه دیده می‌شوند، کمی تصور گرما و صمیمیت به تصویر اضافه کرده‌اند.

مهمانان نشسته‌اند. پیشخدمت‌ها صندلی‌هایشان را به داخل هل داده و روی پاهایشان دستمال می‌اندازند. یکی از پیشخدمتان مخصوص شراب در اتاق می‌چرخد و به مهمانان شراب‌های قرمز و سفید کهنه تعارف می‌کند. وقتی سرآشپز برای خوشامدگویی به مخاطبان زندانی‌اش از راه می‌رسد، همهمه خوابیده و چشم‌ها به او خیره می‌شوند. او صحبت‌های خود را با توصیفی شاعرانه از فلسفه‌اش نسبت به غذا آغاز می‌کند. ته‌رنگی از بدیمنی در حرف‌هایش حس می‌شود؛ اما مهمانان مجذوب تا غذای دوم (گوش‌ماهی خام، جلبک دریایی شور و خزه دریایی) نمی‌فهمند که در یک موش و گربه بازی حیله‌گرانه گیر افتاده‌اند. حالا دیگر دیر شده است.

با آمدن هر غذا تنش هم بیشتر می‌شود، یکی از یکی عجیب غریب‌تر. فیلمنامه خلاقانه تریسی و رایس با استرس‌های آشپزخانه‌ای شوخی می‌کند، بدون آنکه سطح خلاقیت و اعتمادی که هر شب برای سرو غذاهای عجیب مورد نیاز است پایین بیاید. موسیقی کالین استتسون – تأثیرگذار، هیجان‌انگیز، اضطراب برانگیز – ما را بیشتر غرق طلسم آشپزخانه هاثورن می‌کند.

اما نتایج اولیه‌ای که از به تصویر کشیدن تنش‌های طبقاتی گرفته می‌شود، دست این داستان پیچیده درمورد شرایط پرفشاری که توسط سرمایه‌داری و کاربرد متناقض آن ایجاد شده است را رو می‌کند. کسانی که پولدار نیستند نمی‌توانند از چرخه بدبختی بیرون بیایند. “منو” با تکیه افراطی بر سخنرانی‌های مهیج و بیش از حد نمایشی سرآشپز، تحلیلی ظریف‌تر و نیشدارتر از آنچه در نهایت به نمایش می‌گذارد را به دست می‌دهد.

مایلود بیشتر با آثار تلویزیونی‌اش شناخته می‌شود – بی‌شرم، بازی تاج و تخت و جدیدترینش جانشینی (که برایش نامزد جایزه امی شد) – اما با دنیای فیلم غریبه نیست. پروژه‌های ابتدایی‌تر او سپید بزرگ (2005) و شماره‌ات چند است (2011) تقریباً فراموش شده‌اند؛ اما منو، فیلمی که بصیرتی هوشیارانه را به رخ می‌کشد، بازگشتی هیجان‌انگیز و با اعتمادبه‌نفس را به دنیای فیلم برایش رقم زده است.

سرآشپز حمایتی دائمی از سمت کارکنانش دریافت می‌کند، مخصوصاً از طرف السا (هانگ چائو) به عنوان دست راست او و کسی که وقتی مشتریان فکر می‌کنند اجازه خروج از جزیره را دارند، با آنها دعوا می‌کند. پس که این‌طور!

از دیگر مهمانان، دیگو گارسیا (لگویزامو) ستاره سینما و دستیارش فلیسیتی (ایمی کاررو) هستند که از خودشیفتگی این عوضی خسته شده است.

جانت مک‌تیر در نقش لیلیان بلوم، منتقد غذا، بسیار عالی عمل می‌کند. لیلیان برای خوشحال کردن ناشرش (پاول ادلستین) می‌خواهد سرآشپز را معروف کند و آرتورو کاسترو، راب یانگ و مارک سنت سیر تمام چیزهایی را که درباره آدم‌های اهل سرمایه و پول روی مختان است به خوبی به نمایش گذاشته‌اند.

رید برنی بزرگ در نقش سرمایه‌دار پیر فیلم، از خود برتری و برجستگی تراوش می‌کند. وقتی همسرش (جودیت لایت) اصرار دارد که مارگو کپی برابر اصل دخترشان است، مو به تنش سیخ می‌شود.

مارگو رازهایی دارد. همچنین تمام آنهایی که در این رستوران جهنمی هستند. فاینس و تیلور – جوی مقاومت‌ناپذیرند. تیلور – جوی نقش چیزبرگر و سیب‌زمینی را در برابر صدف خام و خاویار لیمویی که فاینس باشد دارد. اما در پایان، وقتی که بر دیوارها خون پاشیده شد (نمی‌گویم چه خبر است)، توافق به آرامشی عجیب می‌کنند.

ویلی تریسی و ست رایس دو نویسنده منو هستند. این فیلم داستان تایلر (نیکلاس هولت)، غذادوست غیرقابل‌تحمل، و دوست‌دخترش مارگو (آنیا تیلور – جوی)، زنی غرق در رمز و راز را روایت می‌کند که برای شام به هاثورن رفته‌اند. آنها دو نفر از 12 مهمان رستوران هستند که شامل یک بازیگر بی‌نام و مشغول احیای حرفه‌‌ (جان لگویزامو) و دستیار ناراضی‌اش فلیسیتی (ایمی کاررو) هم می‌شود؛ همچنین لیلیان بلوم، منتقد رستوران (جنت مک‌تیر) و ویراستارش تد (پل ادلستین)؛ آن (جودیت لایت) و ریچارد (رید برنی) – زوجی پولدار – و برایس (راب یانگ)، سورن (آرتورو کاسترو) و دیو (مارک سنت سیر)، مثلثی نفرت‌انگیز و اهل تکنولوژی که رئیسشان سرمایه‌گذار اصلی هاثورن است؛ بعلاوه یک شخص دیگر که نمی‌گویم کیست.




مقدمه‌ای مفید و مختصر اما بی‌شتاب و عجله از هر شخصیت داده شده که برای فهمیدن کلیات شخصیتی او کافی است. همه به جز مارگو نقطه اشتراکی از ثروت، دسترسی و برتری دارند. وقتی با این زوج آشنا می‌شویم، تایلر مشغول هشدار دادن به مارگو برای سیگار کشیدنش است و اصرار دارد که این کارش در عملکرد جوانه‌های چشایی او تأثیر منفی می‌گذارد. مارگو اهمیت نمی‌دهد:

او نمی‌تواند حرمتی که تایلر برای غذاهای گران قائل است را درک کند و به نظرش رفتار تایلر مسخره است.

در جزیره السا به پیشواز گروه می‌رود (هانگ چائو)، رهبر جدی و بی‌احساس کارمندان سرآشپز و نزدیکترین شخصی که به او مشاوره می‌دهد. السا برای مهمانان توری از محیط جزیره گذاشته و از ساحل شروع می‌کند: دوربین پیتر دمینگ زندگی آبی منطقه را با نماهایی نزدیک از خرچنگ‌های در حال حرکت بر خزه‌های خیس به زیبایی به تصویر می‌کشد. هر چه بیشتر وارد جزیره می‌شویم، محیط به دلیل وجود درختان سر به فلک کشیده، چمن‌های سرسبز و بوته‌های برجسته مخروطی‌تر می‌شود. خود جزیره همه چیز را فراهم می‌کند؛ ماهی از دریا تهیه می‌شود، سبزیجات از زمین برداشت می‌شوند و گوشت هم از حیوانات محلی به دست می‌آید.

نقطه قوت فیلم مایلود آنجایی است که بر پروسه تمرکز داشته و تفت دادن، خیساندن، تخمیر کردن، اندازه گرفتن، مزه کردن، تزئین کردن و با وسواس درست کردن هر غذا توسط کارکنان رستوران را به تصویر می‌کشد. در آن لحظات، اجرای منو کم‌کم شبیه به یک نمایش تئاتر می‌شود: خطرات زیاد، غرورهایی بزرگتر و جستجوی بی‌پایان یک احساس زودگذر.

منو از سکانس اول تا سکانس آخر غیرقابل‌ پیش‌بینی و دیوانه‌کننده باقی می‌ماند. مایلود موادی را با هم ترکیب کرده است که شاید هضمش برای بعضی‌ها سخت باشد. بابا بیخیال! با این بازیگرهای رویایی هیچ‌وقت به مشکل نمی‌خوری، حتی اگر فیلمنامه از ریل خارج شده باشد. به قول سرآشپز: نوش جان!