خانم و آقای خودم که، شما باشین یادتون نرفته که، دفعه ی قبل، من دنبال حاجی رفتم تا سر انجامِ کار را براتون تعریف کنم. حالا الوعده وفا. قدیمیا میگفتن مردِ و قولش. اما حالا، چه کلمه‌ای باید بگم، نمی دونم..

حاجی واشنگتن در ینگه دنیا – قصه دوم

‎اون روز و دو سه روز بعد از، اون روز، کارِ حاجی و رییس تشریفات امور خارجه آمریکا منحصر به یافتن محلی برای سفارت دولت فخیمه ایران شد که بالاخره طلسم شکست و در خیابان فلودلفیا وارد عمارتِ دو اشکوبه‌ای شدند که جناب حاجی آقای ما با دیدن آن باغِ دل پذیر، گُل از گُلش شکفت و یک دل نه، صد دل عاشق آن شد، چون این بنا حیاط وسیعی داشت با استخری بزرگ، در وسط آن.

نسخه کامل فیلم حاجی واشنگتن شاهکار علی حاتمی ۱۹۸۲


‎حاجی که مدتها بود از خزینه دور مانده و غسل‌های واجبش را آنطور که باید و شاید انجام نداده بود از خوشحالی، یک یک حضار را در آغوش گرفت و با آن‌ها مصافحه‌ای جانانه کرده و سر و کله ی شان را هم، از ماچ و بوسه بی نصیب نگذاشت. آنگاه به نوکر خود فرمان داد تا، صابون و کیسه‌ای برایش آماده کند، اما بالفور عبا و قبا و ردا و شال را از تن خارج کرد و لخت و عور مهیایِ پرش در آب شد.

میرزا محمود خان که مثلِ جرقه‌های آتش به این سوی و آن سوی می‌پرید و به حاجی گوش زد میکرد که :

حاجی ! این جا حمام نیست و این هم خزینه نیست، استخرِ شناشت، تو که شنا بلد نیستی و جلوی این انظارِ و اجانب این کار‌ها زشت و قبیح است، ببین این‌ها دارند به ما می‌خندند، بیا و از خَرِ شیطان پیاده شو و ما رو مضحکه ی این تازه به دوران رسیده‌ها نکن،

اما گوش حاجی که بدهکارِ این حرف‌ها نبود بی محابا خود را به میان استخر پرتاب کرد.


گپ و گفت با سولماز نراقی – نغمه پرداز کودکان ( تماشا کنید)


از خوش اقبالیِ حاجی آب تا زیرِ گردن او بیشتر نبود. حاجی به یاد حمام ارگ تهران، با دست و پا زدن در آب که موجبِ تعجب و خنده ی آمریکایی شده بود، سه مرتبه با سریِ از تَه تراشیده و ریش انبوه، به زیر آب رفت و با تَرنم دعاهایی، لب‌های مبارک را می‌جنبانید، سپس آبی در دهان می‌انباشت و به این گوشه و آن گوشه ی لُپ می‌گردانید و بعد به شدت به بیرون پرتاب می‌کرد و بااین عمل بر شادی دلِ خویش می‌افزود.

در آخرِ کار برای حُسن ختامِ این نمایشِ هیجان انگیز، محتویاتی که در دو سوراخِ دماغِ مبارک داشت با فینی مردانه و با نوایی غیر موزون به خارج پرتاب و بدین وسیله، ختمِ این مراسمِ باشکوه را به یاری خدا اعلام داشت.

‎وقتی خوب کِیفِش کوک شد، از آب بیرون آمد و شاد و شنگول و با سبکبالی و آسایش خیال و با توکل به خدا آماده عقد قرار داد شد.


جهت دریافت کامل ترین اطلاعات درباره
وام مسکن با بهترین شرایط، تماس بگیرید .


اما وقتی دانست که اجاره ی این خانه پانصد دلار در ماه است، آه از نهادش بر آمد و یک باره کاخِ آرزوهایش فرو ریخت و مجبور به دل کندن از این بهشتِ بَرین شد، چرا که کلِ بودجه سفارت که با نظر  شاه  تعیین می شد بابت اجاره و حقوقِ نوکران، ماهیانه هزار دلار درنظر گرفته شده بود. پس به ناچار و اندوه فراوان و قلبی شکسته از آنجا رفت و راضی به سکونت، در آپارتمانی شد که در هر طبقه ی آن پنج اطاق داشت.

‎مامورانِ عالی رتبه نفس راحتی کشیدند و با کلی خاطره حاجی را رها کردند و رفتند. جناب سفیر هم در اولین اقدام، روی یک ورقه آهنی با خط خوشِ نسخ با قلم نِی نوشت :

سفارت دولت فخیمه ایران

و دستور داد بالای ساختمان به میمنت و مبارکی نصب کردند….