«اعلامیه»

با انگشت اشاره­ ات یادم نینداز که…

فقط پیش از آن­که اعلامیه­ ها را پخش کنند

بگذار به مرده ­ی خودم

فکر کنم!

 

«تابوت»

سرم تابوتی بود

که بر شانه­ هایم می­بردم

ایستاده بودم و

بر گور خودم گریه می­کردم!

 

«مرگ مرده»

پریشانی­ست زندگی بی تو!

عیسی نیستم!

می­ میرم و این مرده را

از مرگ نجات می­دهم!

 

«کفش­های پاشنه بلند زندگی»

زندگی در اوج خود

کفش­های پاشنه بلندی­ست که

با عشوه از ما می­گذرد

و مرگ

کفش­ های پا خورده­ ای­ست که

گذشتگان ما

در قعر آن بو گرفته­ اند!

 

«گورکن بی حواس»

وقتی که مرگ در آینه

موهای مرا شانه می­کند

یادم می­افتد

در کودکی مرده بودم!

و کلید گورم

زیر نعش گورکنی بی حواس جا مانده بود!

 

«قاب عکس روی تاقچه»

دیر آمدی

و قاب عکس روی تاقچه

گوش­هایش

خیلی سنگین شده!

 

«شناسنامه­ ی خلوت»

پاره خط­هایی سیاه

و چلواری سفید بر خاطره­ ها

مهر باطل بر شناسنامه­ ای خلوت

کوچه را شلوغ می کند!