همه شما حتما یک مزدک در بین دوستانتان دارید. منظورم مزدک میرزایی که الان معروفترین مزدک مهاجر است، نیست! این را هم می دانم که آیین مزدکی سدههای بسیاری است که دیگر وجود ندارد. منظورم از مزدک، مردان ِ زن دار در کانادا است.
من هم تازگی و با مهاجرت خانوادهی صمیمیترین دوستم به کانادا از امروز به جمع شما پیوستم. خب خیلی هم عجیب بود که من به این سن رسیده بودم و از بین اطرافیانم کسی مهاجرت نکرده بود. کم کم داشتم به خودم شک میکردم و در خلوت از خودم میپرسیدم نکنه عیب و ایرادی دارم.


هی در آینه به خودم نگاه میکردم و خودم را چکاپ پزشکی میکردم که مطمئن شوم اگر هنوز از اطرافیان من کسی به کانادا مهاجرت نکرده، عیب از من نیست. این را میگویم چون تقریبا اثبات شده امروزه از هر دو نفر ایرانی، هفت و نیم نفر قصد مهاجرت دارند! چپچپ نگاهم نکنید که این چه آمار مسخرهای است. در ایران، هیچ کاری، نشد ندارد.ارائه آمارهای قشنگ که اصلا نشد ندارد.
شاید هم این کم بودن میل مهاجرت در اطرافیان من به این برمیگردد که هرکس با من در مورد مهاجرت مشورت کرده رایاش را زدهام. یعنی خیلی دوستانه به او گفتهام اگر خیلی به مهاجرت علاقهمندی یک هفتهی تمام، صبح زود بلند شو، رختخوابت را مرتب کن، خودت صبحانه درست کن، زود و سر وقت برو سرکار ، تو محل کار از تلفن همراهت استفاده نکن، لباسهایت را خودت اتو کن. با اتوبوس و مترو تردد کن، برگشتی خانه آشپزی کن و تک و تنها بنشین شجریان گوش کن و… اگر بعد از یک هفته با همه این کارها مشکلی نداشتی ،اشکال ندارد میتوانی به قول وکلای مهاجرت، اپلای کنی.
معرفی دانشگاه آلبرتا
بیشتر بخوانید
البته این دوست من خیلی کمتر از یک هفته مرا متقاعد کرد که باید مهاجرت کند. چطور متقاعد شدم؟ راستش با یک سئوال ساده.
شنبه، یکشنبه و دوشنبه راس ساعت شش صبح به من تلفن کرد و مرا از خواب پراند و از من پرسید شما برای من که شاگرد اول مهندسی برق از دانشگاه شریف هستم کار سراغ داری؟ من هم هر روز به او گفتم ای مردم آزار و سه شنبه قبل از این که او از من این را بپرسد گفتم:
شما از این آزمون سربلند بیرون آمدی و برو به سلامت!
یعنی فهمیدم بیکاری عامل مهمی در مهاجرت است.
البته غیر از بیکاری تغییر فصل هم در مهاجرت موثر است. درست مثل پرندگانی که سر موسم هرساله ییلاق و قشلاق میکنند، مهاجرت هم فصل دارد. اصلا این پدیده باعث شده ما پنج فصل داشته باشیم. فصلهای بهار ، تابستان، مهاجرت ، پاییز و زمستان! راستش در پروسه منصرف کردنش از او پرسیدم اصلا چرا میخواهی بروی؟
جواب داد ما باید مثل پدرانمان سرزمین هایمان را وسعت دهیم و کشورهای دیگر را اشغال کنیم. الگوی خانواده ما حسن صباح است.
در دلم گفتم البته این الگو بیشتر شبیه استراتژی راهبردی برخی کشورهای اشغالگر است! البته او با خانواده اش رفت. بعد فهمید اگر برگردد آزادترین مزدک تاریخ در ایران است. خانواده و سرزمینهای فتح شده را گذاشت و به مام وطن برگشت.
در گیرودار رفتن همین رفیقم بودم که بهترین ادوکلن من گم شد و مجبور شدم یک شیشه دیگر بخرم. شش ماه بعد که پدر دوستم برای دیدنش رفت کانادا و برگشت هی مرا بغل میکرد و می بوسید و می گفت بوی پسرم را میدی. خب اگر قصد مهاجرت دارید و دلتان برای دوستتان تنگ میشود از او چیزی ندزدید. بگویید خودش به شما هدیه بدهد. همه که نباید مثل متهمان بانکی فراری با پرونده بروند کانادا!