استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
برای آدم شهودی مثل من، وقتی چند شروع همزمان میشوند، معنادار است. آغاز همنشینی من با ساکنین عمارت پلاک ۵۲ را که مقارن با نوروز و رستاخیز طبیعت شد، به فال نیک نسبت دادم. چند روز تا تحویل سال نمانده بود که از من دعوت به همکاری شد. فکر کردم در تو در توی جشنهای فروردین بگردم و حلقه اتصالی بیابم برای همه مراسم فروردین ماه از جمله چهارشنبه سوری، نوروز، فروردینگان و …
یافتمش! حلقه اتصالی که با وجود پراهمیت بودنش کمتر به آن پرداخته شده است! ایده اش را از پروفسور گایگر، ایرانشناس آلمانی گرفتم. مینویسد:
در ایرانِ پیش از اسلام، فروردین، ماه درگذشتگان و نوروز در اصل عید مردگان یا به عبارت بهتر عید احترام به ارواح آنها بود.
در اوستا آمده است که در اول بهار فروَهرها (فرشتگان موکل یا نیروهای معنوی یا ارواح مجرد) به زمین میآیند و ده روز اطراف خانه بازماندگانشان میگردند و برای آنها طلب خیر و برکت میکنند. از آن روی است که برای پیشواز و به یمن فرود آنها، مردم در این ایام خانه های خود را از غبار میتکانند و با گل و سبزه میآرایند. برای چهارشنبه سوری آتش میافروزند و در آن بوهای خوش همچون عود، اسپند و کندر مینهند. سر معابر، نیت میکنند و فالگوش میایستند به این امید که از روان درگذشتگان نوید شادی و مژدهی صفا و خرمی برای روزهای پیش رو بشنوند.
کودکان، دختران و پسران نوجوان، همچون ارواح چادری بر سر و روی خود میکشند و ناشناس، به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود میروند و با زبان بدن مطالبه خوراکی میکنند. صاحبخانهها با صدای قاشقهایی که به کاسهها میخورَد به در خانه میآیند و از هر چه که دارند و میتوانند، برای برکت و خیرات درگذشتگان در کاسهها میریزند.
همچنین در روز نوزدهم فروردین ماه که نام روز و ماه هر دو فروردین است، به منظور پاسداشت و تجلیل از فروهرها جشن فروردینگان بر پا میکردند.
اما فَرَوَهر چیست؟!
واژه فروهر به معنای پیشرفت و بالندگی است که از نیروی الهی نشات گرفته و یکی از نیروهای پنجگانه وجودی انسان میباشد.
ایرانیان باستان آن قدر به فروهر اهمیت می دادند که شمایل فروهر تبدیل به مهمترین نشانشان گردید.
نگاره فروهر
پنج جزئی است که لازم است تا انسان به وجود آید
فروهر یکی از پنج جزئی است که لازم است تا انسان به وجود آید. آنها از این قرارند:
- تن که پس از مرگ از هم میپاشد و هر یک از مواد اولیه آن به طبیعت باز میگردد.
- اَهو یا جان که نیروی زندگانی است و در هنگام مرگ نابود میشود. یعنی تا جان هست، مرگ نیست و اگر مرگ آید، بودن جان امکان ندارد.
- اورون یا روان که مسئول کردار آدمیست. پس از مرگ تا ابد پایدار میماند و در جهان مینَوی به پاداش نیکیها و پادافره بدیها میرسد. اوستا روان را یک نوع سیال مانند هوا میشناسد که جوهری است و نه جسم. بسیار بسیار لطیف و بخار مانند، قابل رویت در شرایط ویژه، نیز قابل لمس در مواقع خاص. این روح لطیف بخشی از عناصر دخیل در موجودیت و فردیت آدمیست. روان حتی در زمان حیات اشخاص هم بسیار اتفاق افتاده که بدن را ترک کرده است.
- دئنا یا وجدان که به مثابه یک پیامبر درونی و راهنمایی غیر ارادی در وجود ماست و کمک میکند تا نیک را از بد و خیر را از شر تمیز دهیم. این نیروی ایزدی از تن جدا و مستقل است، فناناپذیر و باقی است و پس از مرگ تن به آسمان می رود. توبه و ندامت از گناهان نتیجه بیداری دئناست اما اگر کسی مرتکب گناه گردد، این نیروی اهورایی در وجودش پاک مانده و ناپاک نمیگردد. تنها از گناه و بدی شخص به اندوه اندر میشود.
- نیروی پنجم فَروَهر است که یکی از قوای باطنی انسان است که پیش از به دنیا آمدن وجود داشته و پس از مرگ نیز باقی میماند و دگرباره به سوی اهورامزدا، همان جایی که از آن فرود آمده، صعود می کند. به عبارت دیگر، ذره ای از پرتو بیکران یزدان بوده و برای راهنمایی روان آدمی به سوی نیکی و راستی، رسایی و جاودانگی به تن اندر شده و پس از مرگ به همان اشویی و پاکی به اصل خود می پیوندد. هرکس از آغاز آفرینش تا رستاخیز دارای یک فروهر است که از طرف ایزد برای نگهبانی انسان، به سوی زمین فرستاده شده است. فنا و زوال جهان مادی در این ذره مینوی که به عنوان موهبت الهی، در باطن مخلوقات به ودیعه گذاشته شده، راهی نیست و جرم و خطای بندگان آن را آلوده نمیکند و پس از جدایی روان از بدن، با همان تقدس و پاکی ازلی خویش به اهورا مزدا میپیوندد.


اعتقاد به فروهر در اقوام دیگر
اعتقاد به فروهر مشابه اعتقاد مسلمانان است که میگویند خداوند از روح خویش در کالبد انسان دمید پس هر کس خدای کوچکی در وجود خود دارد.
اقوام و آیینهای گوناگون نامهایی دیگر بر فروهر گذاشتهاند. عُرفای اسلامی آن را نفس ناطقه یا صورت نوعیهی انسان نامیدهاند و شیخ اشراق به آن نام هَوَرِتکیا را داده است.
این که این نیروی بدیع چه نامی دارد، مهم نیست. مهم آن است که در جهان برای نخستین بار توسط ایرانیان باستان مطرح شد. حتی افلاطون و ارسطو با استفاده از این اندیشهها، فلسفه مشایی را پیریزی کردند.
خوب است بدانید ماهی که تماماً متعلق به فروهرِ درگذشتگان بوده است، یکسره به جشن و شادمانی میگذشت. زیرا در ایران باستان غم و سوگ، گریه و زاری جایی نداشته و نوعی ناشکری و اعتراض به حکمت خداوندی محسوب میشده است.
… همه چیز یک جشن شادی است. اگر داشتههایت را جشن بگیری، بنده شاکر یزدان خواهی بود. وقتی زندگی را با جان دل ببینی و بشنوی، از خود بیخود میشوی و میخواهی تمام روزهای یزدان را جشن بگیری و به پایکوبی بپردازی، آنوقت هر جا باشی، همان جا عبادتگاه تو میشود. مگر نه آن که عالم همه محضر اوست؟!…