استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك ۵۲ بلامانع است.
طنز پرداز : پریسا شمس
وارد اتاق ملاقات ندامتگاه شدم. عمه با چادر مخصوص زندانیان روی صندلی نشسته بود منتظر.
-عمه جان! چرا دستگیرتون کردن؟
+الکی! اشتباهی منو گرفتن.
-من پروندهتون رو دیدم. به جرم تولید محتوای مجرمانه در اینستاگرام دستگیر شدین.
+ من اصلا نمیدونم این که میگی چی هست؟
-عمه جان شما یه پیج سرگرمی راه انداخته بودین، درسته؟
+از کی تا حالا سرگرمی جرمه؟
-سرگرمی ظاهر کار بوده، شما تو اون صفحه بساط شرطبندی راه انداخته بودین.
+به من چه؟ فالورها خودشون شرطبندی میکردن.
-عمه جان! پولهای درشت تو صفحه شما جابهجا شده.
+شده که شده! نکبت! اصلا به تو چه؟
-عمه جان! من میخوام وکالت شما رو به عهده بگیرم.
+اگه وکیل منی بدون که شرطبندیا کار من نبوده، کار ابراهیم تاتلیسس بود.
-اون خوانندهه؟
+نه! یه پیرمرد خیکی که تو آسایشگاه سالمندان آشپز بود.
-تو پروندهتون نوشته تو این پیج دابسمشهای مستهجن تهیه میشده.
+مستهجن؟ ما فقط یه روسری سر عسگر سگ سیبیل کردیم، همین!
-بعدش عسگر آقا به تقلید از فیلم فارسیها رقص و آواز کابارهای کردن، نه؟
+عزیزم! عسگر بدبخت روی ویلچیر میشینه! اصلا کمر قر دادن نداره.
-یعنی این که اینجا نوشته دروغه؟
+نه زیاد! عسگر میخوند و خانومش میرقصید.
-رقص بانو در ملاعام؟ شما نمیدونین اینها جرمه؟
+بانو؟ فرنگیسو با صد و پنجاه کیلو دمبه و هفتاد و هشت سال سن تو فرودگاه گرفتن چون نمیتونستن بفهمن زنه یا مرد. یه جوری میگی رقص بانو هرکی ندونه فکر میکنه جنیفر لوپز رقصیده.
-عمه جان! شما جرم سیاسی هم داشتین.
+الهی لال شی بچه. من اصلا نمیدونم سیاست چی هست؟
-تو پروندهتون شما رو به اخلال در امنیت ملی محکوم کردن.
+به خدا این یه قلمو نمیدونم برای چیه.
-هیچوقت پست سیاسی نذاشتین؟
+نه! من اصلا اخبار نمیخونم که پست سیاسی بذارم.
-هیچوقت در مورد چهرههای سیاسی یا وقایع روز چیزی نگفتین؟
+نه بابا! فقط گاهی میرفتم زیر پست چهرهها فحش میدادم.
-به چه جور چهرههایی فحش میدادین؟
+فرقی نداشت. هرکی فالوئرش بالا بود.
-برای چی فحش میدادین؟
+چون باعث جذب فالوئر میشد.
-عمه جان! متاسفانه پروندهتون خیلی سنگینه!
+یعنی چی میشه؟
-این سوال رو باید همون وقت که داشتین تو اینستا شیطنت میکردین از خودتون میپرسیدین.
+ببین ذلیلمرده. من هر کاری کردم به خاطر خرج و دخل زندگی بود که هیچوقت با هم نمیخونه.
-خب حداقل فایده زندان اینه که دیگه خرج و برجی هم ندارین.
+راست میگی. تازه اینجا وکیل بند شدم. فرنگیس و یه پیرزن دیگه از بچههای خانه سالمندان هم نوچههامن.
-عمه جان یه نامه بنویسین، اعتراف کنید که دچار دمانس هستین، بگید به خاطر کهولت سن خیلی وقتا متوجه تصمیمات و کارهاتون نیستین تا من بتونم برای آزادیتون اقدام کنم.
+قیمت دلار امروز چنده؟
-فکر کنم هیجده نوزده هزار تومنه!
+برو گمشو بابا! اصلا اینا هم بخوان آزاد کنن، دیگه خودم نمیخوام.
-چرا؟
+وسعم به شهریه خانه سالمندان نمیرسه.
پیش از آنکه بتوانم چیزی بگویم وقت ملاقات تمام شده بود.