طنز پرداز :  پری‌سا شمس

وارد اتاق ملاقات ندامتگاه شدم. عمه با چادر مخصوص زندانیان روی صندلی نشسته بود منتظر.

-عمه جان! چرا دستگیرتون کردن؟

+الکی! اشتباهی منو گرفتن.

-من پرونده‌تون رو دیدم. به جرم تولید محتوای مجرمانه در اینستاگرام دستگیر شدین.

+ من اصلا نمی‌دونم این که می‌گی چی هست؟

-عمه جان شما یه پیج سرگرمی راه انداخته بودین، درسته؟

+از کی تا حالا سرگرمی جرمه؟

-سرگرمی ظاهر کار بوده، شما تو اون صفحه بساط شرط‌بندی راه انداخته بودین.

+به من چه؟ فالورها خودشون شرط‌بندی می‌کردن.

-عمه جان! پولهای درشت تو صفحه شما جابه‌جا شده.

+شده که شده! نکبت! اصلا به تو چه؟

-عمه جان! من می‌خوام وکالت شما رو به عهده بگیرم.

+اگه وکیل منی بدون که شرط‌بندیا کار من نبوده، کار ابراهیم تاتلیسس بود.

-اون خوانندهه؟

+نه! یه پیرمرد خیکی که تو آسایشگاه سالمندان آشپز بود.

-تو پرونده‌تون نوشته تو این پیج دابسمش‌های مستهجن تهیه می‌شده.

+مستهجن؟ ما فقط یه روسری سر عسگر سگ سیبیل کردیم، همین!

-بعدش عسگر آقا به تقلید از فیلم ‌‌فارسی‌ها رقص و آواز کاباره‌ای کردن، نه؟

+عزیزم! عسگر بدبخت روی ویلچیر می‌شینه! اصلا کمر قر دادن نداره.

-یعنی این که اینجا نوشته دروغه؟

+نه زیاد! عسگر می‌خوند و خانومش می‌رقصید.

-رقص بانو در ملاعام؟ شما نمی‌دونین این‌ها جرمه؟

+بانو؟ فرنگیسو با صد و پنجاه کیلو دمبه و هفتاد و هشت سال سن تو فرودگاه گرفتن چون نمی‌تونستن بفهمن زنه یا مرد. یه جوری می‌گی رقص بانو هرکی ندونه فکر می‌کنه جنیفر لوپز رقصیده.

-عمه جان! شما جرم سیاسی هم داشتین.

+الهی لال شی بچه. من اصلا نمی‌دونم سیاست چی هست؟

-تو پرونده‌تون شما رو به اخلال در امنیت ملی محکوم کردن.

+به خدا این یه قلمو نمی‌دونم برای چیه.

-هیچ‌وقت پست سیاسی نذاشتین؟

+نه! من اصلا اخبار نمی‌خونم که پست سیاسی بذارم.

-هیچ‌وقت در مورد چهره‌های سیاسی یا وقایع روز چیزی نگفتین؟

+نه بابا! فقط گاهی می‌رفتم زیر پست چهره‌ها فحش می‌دادم.

-به چه جور چهره‌هایی فحش می‌دادین؟

+فرقی نداشت. هرکی فالوئرش بالا بود.

-برای چی فحش می‌دادین؟

+چون باعث جذب فالوئر می‌شد.

-عمه جان! متاسفانه پرونده‌تون خیلی سنگینه!

+یعنی چی میشه؟

-این سوال رو باید همون وقت که داشتین تو اینستا شیطنت می‌کردین از خودتون می‌پرسیدین.

+ببین ذلیل‌مرده. من هر کاری کردم به خاطر خرج و دخل زندگی بود که هیچ‌وقت با هم نمی‌خونه.

-خب حداقل فایده زندان اینه که دیگه خرج و برجی هم ندارین.

+راست می‌گی. تازه اینجا وکیل بند شدم. فرنگیس و یه پیرزن دیگه از بچه‌های خانه سالمندان هم نوچه‌هامن.

-عمه جان یه نامه بنویسین، اعتراف کنید که دچار دمانس هستین، بگید به خاطر کهولت سن خیلی وقتا متوجه تصمیمات و کارهاتون نیستین تا من بتونم برای آزادی‌تون اقدام کنم.

+قیمت دلار امروز چنده؟

-فکر کنم هیجده نوزده هزار تومنه!

+برو گمشو بابا! اصلا اینا هم بخوان آزاد کنن، دیگه خودم نمی‌خوام.

-چرا؟

+وسعم به شهریه خانه سالمندان نمی‌رسه.

پیش از آنکه بتوانم چیزی بگویم وقت ملاقات تمام شده بود.