استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
سنگ صبور عنوان فیلمی فرانسوی-افغان در ژانر درام جنگی به کارگردانی عتیق رحیمی است که در سال ۲۰۱۲ ساخته شده است. عتیق رحیمی، نویسنده و کارگردان افغانستانی-فرانسوی این فیلم است که آن را بر اساس رمانی با همین نام نوشته ژان-کلود کریر و خودش؛ ساخته است. گلشیفته فراهانی، حمید جاودان، مسیح مروت و حسینا بورقان از بازیگران این فیلم هستند. این فیلم به عنوان نماینده افغانستان در هشتاد و پنجمین دوره رقابتهای جایزه اسکار بخش بهترین فیلم خارجیزبان انتخاب شد؛ اگرچه نامزد نشد. گلشیفته فراهانی نیز، برای بازی در این فیلم نامزد بهترین بازیگر با استعداد زن جوان در سی و نهمین دوره مراسم سینمایی سزار فرانسه شد. گلشیفته فراهانی نقش یک زن افغان که پرستاری شوهرش را بر عهده دارد، بازی میکند.
تماشا کنید
سکانس های برتر فیلم سنگ صبور
*توجه : اگر این فیلم را هنوز تماشا نکرده اید،
مطالعه ادامه این مطلب خطر اسپویل و لو رفتن داستان را برای شما به همراه دارد:
در فرهنگ عامیانه فارسی، سنگ صبور نام یک سنگ سیاه جادویی است که مشکلات و گرفتاریهای افرادی را که پیش او درد دل میکنند، در خود جذب میکند و بعد از آن گرفتاریهای آن افراد رفع میشود. در افسانههای کهن فارسی اعتقاد بر این است که این سنگ پس از جذب سختی و دردهای بیشمار، بالاخره روزی منفجر میشود و آن روز آخرالزمان خواهد بود.

کتاب سنگ صبور اما در این مفهوم اشاره به آن قطعهسنگ سیاه جادویی ندارد، بلکه اشاره به مردی دارد که دچار مرگ مغزی شده و گلولهای هم در گردن او جا خوش کرده است.
همسر این مرد همراه او زندگی میکند و روزها را با نشستن در کنار او سپری میکند. اما به خاطر اینکه شوهرش زندگی و آرزوهای او را فدای جنگ و آرمانهایش کرده هیچ وقت نتوانسته او را ببخشد، به خاطر اینکه شوهرش هرگز نتوانست در برابر دعوت به مبارزه مقاومت کند.
شوهرش همیشه آرزو داشت که یک قهرمان شود و سرانجام، پس از تمام فراز و نشیبهایی که پشت سر گذاشت، در یک درگیری کوچک و کماهمیت برای همیشه ناتوان و زمینگیر شد.
تماشا کنید : سکانس های برتر سینما | یه حبه قند (IMDb : 7.1 / 10)
با این حال همسرش هنوز هم به او اهمیت میدهد و با او صحبت میکند. او حتی بیشتر از گذشته با شوهرش صحبت میکند و عمیقترین خواستهها، دردها و اسرار خود را با او بازگو میکند.
در حالی که جناحهای نظامی رقیب در کوچه و خیابان با هم درگیرند و سربازان دشمن هر کسی را که به دستشان برسد میکشند، او با آرامش روزها را در کنار شوهرش مینشیند و از زندگی خود با او صحبت میکند، اما نمیداند که آیا شوهرش حرفهای او را واقعا میشنود یا نه.
اعترافات او نزد همسرش فوقالعاده است، سخنانی صریح و بدون هیچ محدودیتی، دربارهی رابطه جنسی و عشق، دربارهی عصبانیتش از مردی که هیچ وقت او را درک نکرده و همیشه با او بدرفتاری کرده، مردی که هیچگاه به او احترام نگذاشته و مهربانی نکرده.
در جریان اعترافات پنهانی این زن برای شوهرش، متوجه میشویم که هنجارهای زناشویی، اجتماعی و مذهبی زیادی توسط او زیر پای گذارده شده، تا آنجا که این داستان ما را به راز بزرگی میرساند که حتی فکر کردن به آن هم در کشوری مانند افغانستان غیرقابل تصور است.
رمان سنگ صبور عتیق رحیمی یک رمان با صراحتی بیرحمانه و صداقتی دردناک است که برای خوانندگانی که به افسانههای عامه افغانها درباره خودشان اعتقاد دارند، چندان دلچسب نیست.
عتیق رحیمی، برنده جایزهی گنکور و نویسنده کتاب سنگ صبور با شجاعت فراوان در عین حال در موجزترین شکل ممکن، ابعاد ناگفته و حقایق پشت پرده زندگی روزمره یک زن باهوش را در دوره تلخ و طاقتفرسای زمامداری طالبان در افغانستان به تصویر کشیده است.
گوش کنید : دست دادن، کتابی درباره دست دادن!
داستان سنگ صبور چیست؟
این رمان نه چندان طولانی، قصه زنی است که همراه با شوهر جانباز و بیهوش خود در اتاقی کوچک از منزلشان در افغانستان جنگ زده، زندگی میکنند. شوهر این زن که بر اثر اصابت گلوله به گردنش مجروح شده است، روی یک تشک کثیف بی حرکت دراز کشیده است و نسبت به اتفاقاتی که در اطرافش رخ میدهد کاملا بیتفاوت است؛ از شلیک گلوله در خیابان گرفته تا مگسهایی که در دهانش در حال کاوش هستند.
با گذشت زمان، زن که بهشدت تحت فشار زندگی و مخاطرات پیرامونش قرار دارد تصمیم میگیرد تا اسرار مهمی را برای مردی که نمیداند صدای او را میشنود یا نه، فاش کند. زن داستان این بار به اندازهای به شوهرش نزدیک میشود که اگر او هوشیار بود به هیچ وجه امکان پذیر نبود:
«چقدر عجیب است همه این ماجرا! هیچ وقت به اندازه الان به تو احساس نزدیکی نکرده بودم. ما ۱۰ سال است که ازدواج کردهایم، ۱۰ سال! و فقط در این سه هفته گذشته است که من بالاخره چیزی را با تو به اشتراک میگذارم».
این داستان که در سالهای جنگ داخلی و پیروزی خیالی افغانها بر ارتش سرخ شوروی اتفاق میافتد، به دورهای از تاریخ کشور افغانستان میپردازد که بدون شک دردناکترین دوران تاریخ معاصر این کشور محسوب میشود. دورانی که در آن مردم افغانستان از حق خود مبنی بر افتخار مبارزه علیه اشغالگری شوروی محروم شدند و در عوض اجبارا وارد یک جنگ داخلی شدید و بیمعنی شدند. چهره واقعی جهاد، بهعنوان یک نبرد وحشیانه، بیمعنی و بیجهت بین فرماندهان خودخواه و سربازان جان بر کف آنها در آن دوره برای همه آشکار شد.
جنگ داخلی که در آن دوره رخ داد، عاری از هرگونه عزت، توجیه اخلاقی و بدون هیچگونه توجهی به زندگی غیرنظامیان بود. این دوره بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ به مدت چهار سال به طول انجامید و اسطورههایی را خلق کرد که جهاد را از بدو تأسیس در سال ۱۹۷۸ احاطه کرده بودند. در این دوره شجاعت را به جای بزدلی جا زدند. افتخار تبدیل به بیآبرویی شد؛ قدرت ابزاری برای اعمال خشونت محض شد و خدا تبدیل به بهانهای برای وحشیگریهای مختلف شد.
رمان سنگ صبور با شجاعت و صراحت تمام این دوره از تاریخ افغانستان را تجزیه و تحلیل میکند و با این کار، مشیت هنر را بهعنوان ابزار بازتاب تراژدی جمعی یک ملت، برآورده میکند.
خواندن این کتاب روی خواننده تأثیری کاتارتیک دارد و خواننده را در عین حالی که خسته میکند به احساس آرامش هم میرساند. سنگ صبور یک کتاب با خاصیت درمانی است اما بدون روکش شکلاتی و سانتیمانتالیسم نوجوان پسندِ رمانهای پرفروش خالد حسینی. با این تفاسیر عتیق رحیمی را میتوان بیشتر دنبالهروی آلبر کامو، نویسنده فرانسوی که صدای گویای نسل خود بود دانست.
شاید جذابترین نکته دربارهی این کتاب این واقعیت باشد که در عصر ادبیات کپسولی و اصالت قرضی، عتیق رحیمی به ما ثابت میکند که خلق یک شاهکار ادبی هنوز هم مبتنی بر قدرت تخیل و ظرفیت همدلی نویسنده است و برای نگارش کتابی صادقانه دربارهی رازهای دنیای زنانه، لزومی ندارد که نویسنده حتما خودش هم یک زن باشد.
به این ترتیب، سنگ صبور ادای احترامی است به زنان افغانستان که مانند قهرمان زن داستان، شکننده و در عین حال مقاوم، مظلوم و در عین حال شجاع هستند. آنها همیشه شوربختترین و بیگناهترین قربانیان جنگهای افغانستان بودهاند و با این وجود ظرفیت خود را برای عشق ورزیدن، جستوجوی حقیقت و درک دیگران هیچگاه از دست ندادهاند. سنگ صبور شایسته آن است که در آرامش و سکوت و تأمل خوانده شود، اما این کتاب یقینا برای افراد ضعیفالنفس و ترسو، کتاب مناسبی نیست.
چشمگیرترین عنصر شکلدهنده این رمان استفاده نویسنده از یک شیوه روایی غیرمعمول است؛ در واقع یک زاویه دید کاملا محدود. راوی داستان هرگز اتاقی را که مرد در آن بیهوش روی زمین افتاده است ترک نمیکند، دامنه تغییرات زاویه دید راوی به اندازه حرکت مگسی روی دیوارهای اتاق است. زن، دو فرزندش و چند شخصیت ناشناس دیگر به این اتاق وارد میشوند و از آن خارج میشوند، اما چشمانداز راوی هرگز فراتر از سطح همین یک اتاق نمیرود.
این ساختار روایی جسورانه، نمایی منحصربهفرد از تنشهای ناشی از جنگ در زندگی روزمره ساکنین افغانستانی ارائه میدهد، زاویه دیدی که بسیار دلنشین است به این خاطر که بسیار محدود است. سنگ صبور با حوزه روایی بسیار محدودش و حجمی نسبتا کم (۱۴۲ صفحه)، بیشتر از اینکه یک رمان محسوب شود، ساختاری شبیه به یک قصه یا حکایت دارد،که میتوان مطمئن بود این ساختار داستانی دقیقاً همان چیزی است که هدف نویسنده بوده است.
افغانستان نه تنها قبرستان امپراتوریهای بزرگ تاریخ است، بلکه مدفن قربانیان بیشمار جنگهای داخلی افغانستان است، دهها هزار قربانی که در نبردهای داخلی این کشور برای رسیدن به قدرت پس از خروج شوروی در سال ۱۹۸۹ در نبرد با یکدیگر، جان باختند.
در ابتدای این رمان به زنی ناشناس برمیخوریم که مشغول مراقبت از همسر خود است. همسر این زن که در حالت اغما است و هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهد در جریان نزاع توسط یکی از همرزمانش مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. پنجرههای اتاق آنها با پرده پوشیده شده، پردههایی با طرح پرندگان مهاجر که جایی در میانه پروازشان برای همیشه منجمد شدهاند. پشت پنجره هم جنگ جایی در میان زندگی روزمره مردم افغانستان هر روز در جریان است.
این زن که مادر دو دختربچه کوچک هم هست، هر روز داروهایی را از طریق لوله تغذیه وریدی به شوهرش تزریق میکند و پس از آن با خودش دعاهایی میخواند، بعد از آن معمولا از پنجره به بیرون نگاه میکند یا کارهای خانه را انجام میدهد، به دخترانش غذا میدهد و با شوهرش که حرفهای او را نمیشنود صحبت میکند.
روزها از پی هم میگذرند، روزهایی مملو از خستگی، وحشت، بدبختی و ناامیدی: پیرزن همسایه پس از یافتن سر بریده پسر و شوهرش، زیر آوارها شب و روز سرگردان است و مزخرفات دیوانه کنندهای را با خودش زمزمه میکند. نیروهای گشتی میگذرند و صدای تیراندازی گاه و بیگاه سکوت شهر را در هم میشکند. سربازها برای تهدید و توهین از پنجره خانهها بالا میروند، زن به دروغ میگوید که یک روسپی است تا از شر تجاوز آنها در امان باشد. اما یکی از سربازان به او مبلغی پول میدهد و از او میخواهد تا همخوابهاش شود. در همین حال که شوهرش بی حرکت روی زمین افتاده و همه دعا و توسلهایش به خداوند بی فایده است، زن بین وظایف روزمرهاش مینشیند و مشغول تأمل میشود و در بین خوابها و خاطرات و اعترافاتش غرق میشود.
به طرف دهان مرد حرکت میکند. «من هرگز تو را نبوسیدهام». او را میبوسد.
«اولین باری که خواستم لبهای تو را ببوسم، تو مرا از خودت دور کردی. میخواستم این کار مثل فیلمهای هندی باشد. شاید ترسیده بودی، اینطور نیست؟»
او از شوهرش این سؤال را دوباره میپرسد و کنجکاوانه نگاهش میکند. «بله، تو ترسیده بودی زیرا نمیدانستی چگونه باید یک دختر را ببوسی». لبهایش به ریش پرپشت شوهرش میخورد. «حالا من میتوانم هر کاری که میخواهم با تو انجام دهم!»
با این خوی وحشی و سلطهگر شوهر در زمانی که سالم بوده، لطافت و زنانگی همسرش هیچگاه از بین نرفته، زیرا این زن بهخوبی میداند که شوهرش خود قربانی فرهنگ مردسالاری بوده که در آن پرورشیافته بوده و به واسطه همین فرهنگ از عشق و محبت کردن به دور مانده است.
او با شوهرش از دست و پا چلفتی بودن او در امور جنسی میگوید، از حضور خالی او و ناتوانیاش در به اشتراک گذاشتن احساساتش. او به خشونت مردان بهعنوان نوعی ترس نگاه میکند و یاد سخنی از خالهاش میافتد که میگفت: «کسانی که نمیدانند چگونه عشق بورزند، جنگ میکنند». در اواخر رمان، او بیهوده میخندد و با خودش زمزمه میکند: «در جایی که زن بودن سخت باشد، مرد بودن هم سخت میشود!»
داستان این زن که به صورت تکهتکههای جدا از هم روایت میشود، نگاهی انتقادی دارد به روابط جنسی/اجتماعی در کشور افغانستان. خالد حسینی، نویسنده کتاب پرفروش «بادبادک باز»، در مقدمهاش بر کتاب «سنگ صبور»، این کتاب را ستایش میکند به این خاطر که معتقد است این کتاب به کسانی که بیشتر از همه رنج میکشند و کمتر از همه تضرّع میکنند، قدرت بیان میدهد.
البته نکته طنزآمیز این است که به این زن بی صدای افغان در اینجا یک نویسنده مرد صدا داده است. با این وجود، سنگ صبور برای همیشه یک کتاب شجاعانه باقی میماند، زیرا همانطور که لیلا اعظم زنگنه، روزنامهنگار ایرانی-فرانسوی گفته:
«در دنیا هیچ چیز تابوتر از صحبت کردن دربارهی بدن یک زن افغان و مسائل جنسی مربوط به او نیست».
فراتر از انتقادات سیاسی، جنسیتی و اجتماعی وارد به این اثر و فراتر از طراحی واقعگرایانه و امپرسیونیستی یک شهر که درگیر خونریزیهای بیوقفه شده است، آن چیزی که بیشتر از همه اینها اهمیت دارد روانشناسی بقای حاکم بر رمان است، جستجوی درونی زن برای یافتن حقایق نجات بخشی است تا جایگزین دروغهای مهلکی شوند که او در تمام زندگیاش با آن روبهرو بوده است.
سنگ صبور ممکن است برخی خوانندگان را به یاد رمان «غیبت کورکننده نور» اثر طاهر بن جالون، رماننویس مراکشی بیندازد. داستان استقامت مردی که بیش از بیست سال در یک سلول بدون نور و در کنار حشرات موذی در زندان مراکش حبس شده است. در هر دو رمان، توانایی تحمل فرد و امتناع از ترک وظایفش او را به درکی کاملتر از خود میرساند.
معرفی کتاب: سر و دست و قلب نوشته دیوید گودهارت
یا شاید مقایسه مناسبتر با شخصیت «شهرزاد قصهگو» در «داستانهای هزار و یک شب» باشد. هر دو زن، در واقع برای نجات جان خود داستان میگویند و در این راه سعی دارند که تنها مخاطب خود را هم از شر مشکلاتش نجات دهند. زن به شوهرش میگوید:
«ببین، الان سه هفته است که با یک گلوله در گردنت زندگی میکنی. هیچکس نمیتواند این مسأله را باور کند، هیچکس! تو غذا نمیخوری، چیزی نمینوشی و با این وجود هنوز اینجایی در بین ما! این یک معجزه است. یک معجزه برای من. معجزهای که به خاطر من رخ داده است. نفس تو موقع شنیدن رازهایم میایستد. اما نگران نباش، رازهای من پایانی ندارد».
پیام باید واضح باشد: داستانها میتوانند ما را نجات دهند. به قول شاعر آمریکایی ویلیام کارلوس ویلیامز: