استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
فرهنگ و سنتهای اجتماعی افغانستان، غالبا رویکردی مردسالارانه دارند، تا آنجا که حتی همین امروز هم اگر در خانوادهای فرزند پسری متولد شود همه به جشن و سرور و شادمانی میپردازند، اما اگر فرزند تازه متولد شده دختر باشد، غم و اندوه تمام خانواده را فرا میگیرد و ممکن است حتی مرد خانواده به خاطر ناتوانی همسرش در زاییدن فرزند پسر، همسر دیگری اختیار کند.
این رویکردهای مردسالارانه تنها در زمان تعیین جنسیت فرزند نمود پیدا نمیکند، بلکه ابعاد بسیار گستردهتری دارد که کل حیات اجتماعی یک زن را در بر میگیرد. این محدودیتها از حجاب افراطی زنان در اجتماع شروع میشود و تا قوانین منع تردد زنان بدون حضور مرد خانواده را در بر میگیرد. منع تحصیلات، منع اشتغال، منع انتخاب پوشش، منع رانندگی، منع ورزش، منع حضور در بسیاری از اماکن و صدها ممنوعیت دیگر که هویت زن را جامعه امروز افغانستان شکل میدهند.
در مقابل این تبعیضها و ممنوعیتهای جامعه مردسالار افغانستان زنان و دختران افغانستانی هم از پای نشستند و روشهای مقابلهای و شیوه مقاومت مخصوص به خود را شکل دادهاند. روشهایی که مبتنی بر سنتهای کهن همین سرزمین و البته آمیخته با شجاعت است.
در ادامهی این مقاله به بررسی شیوه انطباق این زنان و دختران شجاع با ارزشهای نادرست حاکم بر جامعه افغانستان میپردازیم و استراتژیهای مقاومتی آنان را برای داشتن نقش فعال و جایگاهی پویا در جامعه، بررسی میکنیم. با ما همراه باشید.
۱- کتاب دختران زیرزمینی کابل نوشته جنی نوردبرگ
در این کتاب یک روزنامهنگار تحقیقی به نام جنی نوردبرگ که ساکن نیویورک است، سنتی پنهان را در کشور افغانستان کشف میکند که تصور شما را از فرایند بزرگ شدن یک دختر در این کشور، به کلی تغییر میدهد.
وقتی که جنی نوردبرگ نویسنده کتاب:
«دختران زیرزمینی کابل: زندگی پنهان دختران افغانستان در پوشش پسرانه»
در کابل برای اولین بار دوقلوهای ۱۰ ساله بنفشه و بهشته را ملاقات میکند و آنها به او میگویند که برادر کوچکترشان مهران در واقع یک دختر است، او در ابتدا فکر میکند که زبان انگلیسی این بچهها خوب نیست و آنها دچار لغزش گرامری شدهاند.


با این حال، بعد کمی گفتوگو معلوم میشود که این پسربچه پرشور با موهای موجدارش که در کنار آن دو ایستاده در واقع نتیجه یک سنت پنهان در افغانستان به نام «بچه پوش» است؛ طبق این سنت دختر بچهها برای کسب آزادی بیشتر در اجتماع و حق عبور و مرور در خیابانها حداقل تا سن بلوغ خود لباس پسرانه میپوشند و معمولا پس از آن به دلیل بروز صفات زنانه فاحش، لباسهای پسرانه خود را کنار میگذارند.
برای مطالعه شما :به پیشگاه ستم دیدگان افغانستان
مرور و بررسی کتاب دختران زیرزمینی کابل
در کشور افغانستان که فرهنگی تماما مردسالارانه بر آن حاکم است، تولد یک پسر غالبا باعث جشن و سرور خانواده است و با تولد دختر به نشانه بدشانسی ماتم میگیرند. «بچه پوش» اما در این کشور جنسیت سوم کودکان محسوب میشود، این اصطلاح در واقع به دخترانی اشاره دارد که موقتا بهعنوان پسر بزرگ میشوند و با ظاهری پسرانه در اجتماع حضور مییابند.
جنی نوردبرگ، خبرنگاری بود که برای اولین بار داستان این پدیده را در نشریهی نیویورک تایمز بیان کرد، روایتی قدرتمند و تأثیرگذار از کسانی که به طور مخفیانه در جامعهای بهشدت تفکیک شده زندگی میکنند، جایی که زنان تقریبا از هیچ نوع آزادی و حق و حقوقی در اجتماع برخوردار نیستند.
تحقیقات او دربارهی این پدیده مشخص کرد که عوامل و ریشههای تاریخی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی زیادی در این کشور خانوادهها را بر آن میدارد تا دخترانشان را با هویتی پسرانه در اجتماع معرفی کنند، علاوه بر این یافتههای او نشان دهنده جایگاه بسیار پایین و وحشتناک زنان در جامعه افغانستان بود، جایی که ناتوانی در پسرزایی برای زن یک معضل اساسی محسوب میشود.
نوردبرگ با توجه به جنسیتش و خارجی بودنش در افغانستان، غالبا با مشکلات و استرسهای فراوانی در مسیر نگارش این کتاب مواجه بود، با این حال او موفق شد در سکوت و بدون جلب توجه کارش را پیش ببرد و داستانهای زیادی را دربارهی سنت «بچه پوش» در این کشور جمعآوری کند و بافت زندگی اجتماعی کابل را با همان ظرافت و زیرکی که برای پرداختن به سیاستهای جنسیتی این کشور آسیبدیده از آن استفاده کرده بود، بازنمایی کند.
تکیه اصلی رمان دختران زیرزمینی کابل روی شخصیتهای واقعی و باورپذیری است که این داستان را برای خواننده تبدیل به روایتی زنده و حقیقی میکنند.
آزیتا، زنی که نماینده مجلس این کشور هم هست چارهای جز تبدیل ظاهر دختر چهارم خود به پسر (مهران) نمییابد. زهرا، پسربچه نوجوانی که با مشکلات مربوط به بلوغ دست و پنجه نرم میکند و از خواست والدینش مبنی بر بازگرداندن ظاهرش به شکل اولیهاش (دختر) امتناع میکند. شکریه که پس از بیست سال زندگی بهعنوان یک مرد، اکنون متأهل است و مادر سه فرزند. و نادر که همراه شاهد، یک پلیس زن که همچنان لباس مردانه میپوشد دعا میکند، زیرا هر دو تصمیم گرفتهاند که در بزرگسالی هم در لباس مردانه باقی بمانند.
در پس این روایت احساسبرانگیز، نویسنده چشماندازی جدید از فداکاریهای بی حد و حصر زنان و دختران افغانستان در پسزمینه خشن و بیرحمِ طولانیترین جنگ آمریکا ارائه میدهد.
این کتاب که به چهار بخش تقسیم میشود، داستان زندگی کسانی را دنبال میکند که بهعنوان دختر (جنسیت ناخواسته) در افغانستان متولد شدهاند، اما در دوران کودکی و بلوغ خود بهعنوان پسر (جنسیت مورد پذیرش اجتماع) در جامعه حضور پیدا کردهاند تا زمانی که مجبور به ازدواج و فرزند آوری شدهاند. با این حال، این کتاب به آن دسته از دختران بچه پوشی که حتی پس از سن بلوغ هم پسر باقی میماند، میپردازد. در حقیقت دختران زیرزمینی کابل در این کتاب چرخه زندگی دراماتیک خود را برای خواننده ترسیم میکنند.
اوضاع خیلی خراب است: کتابی درباره امید
درونمایه کتاب
این کتاب داستان زنان بسیاری را که در زندگی خود بچه پوش بودهاند روایت میکند. علاوه بر این قصه را از نگاه مادرانی هم که دربارهی دختران تازه متولد شده خود، سنت بچه پوش را در نظر میگیرند، دنبال میکند. برخی از خانوادههایی که فقط یک فرزند دختر دارند یا آنهایی که تمام فرزندانشان دختر است، معمولا حداقل یکی از دختران خود را در اجتماع بهعنوان پسر معرفی میکنند. جوامعی که این دختران در آن زندگی میکنند اغلب در طول دوران کودکی بچهها با این سنت قدیمی مدارا میکنند.
تجربیات این افراد در واقع روایات شخصی متنوعی را از نحوه برخورد جامعه با زنان و دختران در افغانستان امروزی ارائه میدهد. اهمیت جایی که مرد بودن یا داشتن فرزند پسر اهمیت فوقالعادهای دارد. جایی که غالبا مادر هم به دلیل نداشتن فرزند پسر مورد قضاوت و شماتت قرار میگیرند. اما در مقابل بزرگ شدن بهعنوان یک پسر به جای یک دختر در افغانستان به کودک آزادی و استقلال زیادی میدهد که دختران جوان به آن دسترسی ندارند.
شخصیتهای داستان
آزیتا مادر از طبقه متوسط که صاحب چهار فرزند دختر است. چهارمین دختر او، مهران، قرار است تبدیل به یک بچهپوش شود. او برای مهران لباس پسرانه خریداری میکند و موهای او را به شیوه پسرانه اصلاح میکند تا با هویت جدید او بهعنوان یک پسربچه شش ساله متناسب باشد. آزیتا با این کارش میخواهد که به مهران آزادی برای فعالیتهای جسمانی و ورزش بدهد، امکان بهره بردن از ارتباطات اجتماعی باز و گسترده و سایر فعالیتهایی که پسربچههای نوجوان میتوانند از آنها لذت ببرند. علاوه بر این، آزیتا خودش در گذشته یک دختر بچهپوش بوده که این مسأله به او این اجازه را میدهد تا بینش عمیقتری نسبت وضعیت این دختران در کشور افغانستان داشته باشد.
خاطرات یک مددکار اجتماعی : گمشده ( قسمت اول)
زهرا یک نوجوان بچه پوش است. او که از شیوه برخورد اجتماع با زنان افغان بیزار است، آرزو دارد که برای همیشه یک پسر باقی بماند. او از خواست والدینش مبنی بر بازگرداندن او به حالت دخترانه سرپیچی و امتناع میکند. زهرا میخواهد آزادیهایی را که ظاهر پسرانه به او میدهد برای خودش حفظ کند و دوست دارد که بدون ازدواج یا تشکیل خانواده، بتواند برای خودش کار کند و زندگی خودش را تأمین کند.
۲- کتاب سنگ صبور نوشته عتیق رحیمی
در فرهنگ عامیانه فارسی، سنگ صبور نام یک سنگ سیاه جادویی است که مشکلات و گرفتاریهای افرادی را که پیش او درد دل میکنند، در خود جذب میکند و بعد از آن گرفتاریهای آن افراد رفع میشود. در افسانههای کهن فارسی اعتقاد بر این است که این سنگ پس از جذب سختی و دردهای بیشمار، بالاخره روزی منفجر میشود و آن روز آخرالزمان خواهد بود.


کتاب سنگ صبور اما در این مفهوم اشاره به آن قطعهسنگ سیاه جادویی ندارد، بلکه اشاره به مردی دارد که دچار مرگ مغزی شده و گلولهای هم در گردن او جا خوش کرده است.
همسر این مرد همراه او زندگی میکند و روزها را با نشستن در کنار او سپری میکند. اما به خاطر اینکه شوهرش زندگی و آرزوهای او را فدای جنگ و آرمانهایش کرده هیچ وقت نتوانسته او را ببخشد، به خاطر اینکه شوهرش هرگز نتوانست در برابر دعوت به مبارزه مقاومت کند.
شوهرش همیشه آرزو داشت که یک قهرمان شود و سرانجام، پس از تمام فراز و نشیبهایی که پشت سر گذاشت، در یک درگیری کوچک و کماهمیت برای همیشه ناتوان و زمینگیر شد.
با این حال همسرش هنوز هم به او اهمیت میدهد و با او صحبت میکند. او حتی بیشتر از گذشته با شوهرش صحبت میکند و عمیقترین خواستهها، دردها و اسرار خود را با او بازگو میکند.
در حالی که جناحهای نظامی رقیب در کوچه و خیابان با هم درگیرند و سربازان دشمن هر کسی را که به دستشان برسد میکشند، او با آرامش روزها را در کنار شوهرش مینشیند و از زندگی خود با او صحبت میکند، اما نمیداند که آیا شوهرش حرفهای او را واقعا میشنود یا نه.
اعترافات او نزد همسرش فوقالعاده است، سخنانی صریح و بدون هیچ محدودیتی، دربارهی رابطه جنسی و عشق، دربارهی عصبانیتش از مردی که هیچ وقت او را درک نکرده و همیشه با او بدرفتاری کرده، مردی که هیچگاه به او احترام نگذاشته و مهربانی نکرده.
در جریان اعترافات پنهانی این زن برای شوهرش، متوجه میشویم که هنجارهای زناشویی، اجتماعی و مذهبی زیادی توسط او زیر پای گذارده شده، تا آنجا که این داستان ما را به راز بزرگی میرساند که حتی فکر کردن به آن هم در کشوری مانند افغانستان غیرقابل تصور است.
رمان سنگ صبور عتیق رحیمی یک رمان با صراحتی بیرحمانه و صداقتی دردناک است که برای خوانندگانی که به افسانههای عامه افغانها درباره خودشان اعتقاد دارند، چندان دلچسب نیست.
عتیق رحیمی، برنده جایزهی گنکور و نویسنده کتاب سنگ صبور با شجاعت فراوان در عین حال در موجزترین شکل ممکن، ابعاد ناگفته و حقایق پشت پرده زندگی روزمره یک زن باهوش را در دوره تلخ و طاقتفرسای زمامداری طالبان در افغانستان به تصویر کشیده است.
دست دادن، کتابی درباره دست دادن!
مرور و بررسی کتاب سنگ صبور
این رمان نه چندان طولانی، قصه زنی است که همراه با شوهر جانباز و بیهوش خود در اتاقی کوچک از منزلشان در افغانستان جنگ زده، زندگی میکنند. شوهر این زن که بر اثر اصابت گلوله به گردنش مجروح شده است، روی یک تشک کثیف بی حرکت دراز کشیده است و نسبت به اتفاقاتی که در اطرافش رخ میدهد کاملا بیتفاوت است؛ از شلیک گلوله در خیابان گرفته تا مگسهایی که در دهانش در حال کاوش هستند.
با گذشت زمان، زن که بهشدت تحت فشار زندگی و مخاطرات پیرامونش قرار دارد تصمیم میگیرد تا اسرار مهمی را برای مردی که نمیداند صدای او را میشنود یا نه، فاش کند. زن داستان این بار به اندازهای به شوهرش نزدیک میشود که اگر او هوشیار بود به هیچ وجه امکان پذیر نبود: