استفاده از مطالب، تصویرسازی ها، عکس ها، فیلم ها و پادکست ها با ذکر منبع و لینک مستقیم به وب سایت پلاك 52 بلامانع است.
شهرام خان از فرنگ برگشته
شهرام شهیدی
یک رفیق چپی در بانکوک دارم که برای خودش پدیده منحصر به فردی است. الان بالاغیرتا چپ ها موضع نگیرند. نگفتم همه چپ ها این جوری هستند که. این رفیق ما که اینجوریه از بد روزگار چپ هم هست. یا لااقل فکر می کنه که چپه. اینجوری بهتر شد.
یک نویسنده همیشه باید برای جلب و جذب مخاطب نظر همه را جلب کنه و کسی را نرنجونه وگرنه سردبیر صداش می کنه و میگه «خیلی تلفن داشتیم که گفتن این چه مطلبیه این یارو نوشته . بهتر نیست مدتی استراحت کنی؟»
خب البته اغلب مخاطبان نشریات هم چپ هستند. چون یا با دولت ها چپ افتاده اند و مجله می خرند ببینند کی بهتر به دولت های مسخره جهان بند کرده ؟ و یا با سنت ها و رسوم هر دیاری چپ هستند و وقتی در نشریات، سنت گرایی نقد میشه اونها کیف می کنن و روحشون شاد میشه. البته اگر به روح اعتقاد داشته باشند که اغلب چپ ها ندارند. خلاصه برای همین حواسم را جمع می کنم که چپ ها را نرنجانم.
ایشان که خودش در ایران سابقه طولانی در آزار شهروندان افغان دارد و معتقد است این عزیزان باید از ایران اخراج شوند حالا در سوگ جورج فلوید و در اعتراض به نژادپرستی چه ها که نمی کند!
حالا برگردیم سر این رفیق چپ ما.
ایشان از آن هایی است که خیلی به طبقه کارگر اهمیت میده و ماهی چند مقاله و شعر برای طبقه کارگر می نویسه. برای همین در بانکوک دو خدمتکار فیلیپینی داره و با یکی از این دختران تایلندی هم قرارداد بلند مدت نوشته برای یک دوره زندگی مشترک. چرا؟
همه اش برای شناخت بیشتر طبقه کارگر و مشکلاتشان!
حالا چرا یاد این رفیقم افتادم؟
الان عرض می کنم چرا ماجرای مرگ جورج فلوید که اتفاق افتاد دیدم این رفیق من عکس پروفایلش را سیاه کرد و یکهو به صورت رسمی عزادار شد. تا اینجا چیز خاصی نیست. خب همه جهان از این رفتار نژادپرستانه پلیس آمریکا متاثر شد. اگر بخواهم کمی بحث را منحرف کنم باید یک جوک تعریف کنم:
« روزی مرد جوانی در خیابان می دوید و فریاد می زد دزد دزد و همه مردم دنبال او می دویدند و با دزد دزد گفتن او را تعقیب می کردند. کم کم او سرعتش را کم کرد و کنار یک باجه تلفن ایستاد اما جماعت تعقیب کننده اش دزد دزد گویان راه را ادامه دادند و دور شدند. رفیق این آقا که کنار باجه ایستاده بود گفت تو مگه خودت دزدی نکرده بودی؟ خودت هم داد می زدی دزد دزد؟ بگیریدش؟
مرد جوان گفت برای همین داد می زدم می گفتم بگیریدش که ذهن مردم منحرف بشه و بگن این که خودش داد می زنه آی دزد ، حتما دزد نیست. دیدی که من خوردم و بردم و داد زدم اما یک موجود ندیده را تعقیب کردند. بعد هم با پول دزدی برای خودش و رفیقش یک بطری چیز خرید و رفتند. »
حالا باز نپرسید چرا یاد این رفیق چپم افتادم.
چون ایشان که خودش در ایران سابقه طولانی در آزار شهروندان افغان دارد و معتقد است این عزیزان باید از ایران اخراج شوند حالا در سوگ جورج فلوید و در اعتراض به نژادپرستی چه ها که نمی کند. راستی تا حالا شده فکر کنیم در مورد نژادپرستی با خودمان چندچند هستیم؟ هم من هم شما هم رفیق چپ من!