(در انتقاد از تبلیغات یک شرکت بیمه خصوصی که به جای فرهنگ سازی در جامعه، از عبارت مگه تو گاوی! برای تشویق مردم به خرید بیمه نامه استفاده می کند)

گاو اهمیت زیادی برای ما انسان ها دارد. از شیر و گوشت و خیلی چیزهای دیگر گاو استفاده می کنیم. ما با گاوها حتی بازی می کنیم. در اسپانیا نوعی بازی قدیمی دارند که معلوم نیست گاوها وحشی ترند یا ماتادورها و جمعیتی که مشغول تماشای بازی گاوبازی‌اند. حتی در سینما و تلویزیون و دیگر هنرها هم گاوها ورود کرده‌اند. اما این روزها گاو نقش‌های دیگری هم در زندگی ما بازی می‌کند.

یک گاو اصیل حتی در نبودش هم حضوری دل انگیز و یا گاهی غیر دل‌انگیز دارد.

ماجرا زمانی آغاز شد که یک روز عصر خسته وارد خانه شدم و پسرم با دیدنم گفت: بابا برام بستنی خریدی؟ فراموش کرده بودم. تا خواستم بگویم که متاسفم و فردا برایش بستنی می خرم. در حالی که با ناراحتی ازم دور می شد گفت: خیلی گاوی!


این طنز با صدای داوود قنبری

با سپاس فراوان از خانم زری مجد

کارشناس با تجربه و خوش نام وام مسکن در بانک CIBC – تماس: ۷۷۸۸۸۸۳۷۴۹


در آن لحظه کارد می زدی خونم در نمی‌آمد. یعنی چه؟ بچه آدم این را به بابایش بگوید؟. اگر چنین حرفی از زبان من در می آمد پدرم با کمربند سیاه و کبودم می‌کرد. همسرم که متوجه ناراحتی من شده بود گفت:

عزیزم ناراحت نباش. بچه است دیگه.

و اینگونه قضیه را هم آورد. چه باید می کردم. دقایقی نگذشته بود که همسر مهربانم همراه با سینی چای آمد و گفت:

راستی یه سرویس طلا دیدم که …

وسط حرفش پریدم و گفتم:

سرویس طلا؟ اونم تو این گرونی؟

که چای را از جلویم برداشت و در حالی که ازم دور می شد با غیظ گفت:

خیلی گاوی. خیلی خیلی گاوی.

کم کم گاو بودن در آن روزها برایم به اتفاقی عادی تبدیل شده بود. همکارم دو روز بعد بی خود و بی جهت همین را به من گفت؛ و همان روز در میوه فروشی سر کوچه مان احمد آقا به رفیقش گفت اصغر تو خیلی گاوی! و دوتایی زدند زیر خنده.

انگار نه انگار. مادر زنم هم همان جمعه این جمله را به شوهرش گفت. وقتی کم آوردم که رفیق بسیار قدیمی ام بعد از دو سال زنگ زد و گفت: خیلی گاوی نباید یه زنگ به من بزنی و حالمو بپرسی؟

بالاخره تصمیم گرفتم نزد یک روانشناس بروم.

گفتم:

آقا همه جارو گاو برداشته. همه به من و به هم دیگه می‌گن گاو. حتی زن و بچه ام به من می گن گاو. دیگه هممون مثل نمایش کرگدن های اوژن یونسکو داریم کم کم گاو می‌شیم. راستی دکتر به نظرت چی شده که اینطوری شدیم.؟

برای مطالعه شما :

شراکت معاونت حیا در بخش ادبیات و سینمای ارشاد با بزرگترین تولیدکننده دستمال توالت در جهان

پلاک ۵۲ بررسی می کند : آیا حسین رضازاده الگوی بن لادن بود؟

ده سال بعد در همین روز !

دکتر نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت:

ببینم شما تلویزیون نگاه نمی‌کنی؟

خوب… گاهی چرا.

بگو جانم چی می بینی؟

فیلم می بینیم. گاهی خیلی کم اخبار می بینم. آخه می دونید اعصاب آدمو خورد می‌کنه.

وسط فیلم آگهی تبلیغاتی داره. اون رو چی؟

نه دکتر تبلیغات حالمو می گیره. صدای تلویزیون رو می گیرم یا اون مدت گلاب به روتون می رم دستشویی یا یه جای دیگه.

شبکه های اجتماعی چی؟ توشون فعالی؟. فیلم هایی رو که مردم برای همدیگه می فرستن رو می بینی؟

راستش نه زیاد. وقت ندارم.

همینه دیگه جانم. اینطور خودمحور نباش مگه گاوی!.

جانم!

آره دیگه. همه جارو تبلیغات تو گاوی برداشته و تنها کسی که ندیده تویی.

دکتر جسارتا تبلیغ چیه؟

تبلیغ بیمه.
بیمه چه ربطی به گاو داره آخه.؟!

خیلی از قافله ی زندگی عقبی. من و زنم اگه روزی ده دفعه بهم نگیم تو گاوی شب نمی شه. اصلا تو رختخواب آخرین حرفمون بهم همین جمله ی تو گاویه. اصلا بیا شمارتو بده بزنم تو گوشیم تا برات این فیلم و چند تا تبلیغ باحال دیگه رو بفرستم.

و کاش نمی فرستاد. تبلیغات زیبای قبل تر ها کجا و این تبلیغات کجا. حالا همه ی ما یک مشت گاویم که هر از گاهی با یخچال حرف می زنیم.